۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » مشاهیر و نخبگان
  • شناسه : 733
  • ۲۲ جوزا ۱۳۹۶ - ۹:۲۱
  • 76 بازدید
سید میرحسین رضوانی
روحانی درد آشنا

روحانی درد آشنا

(حجت‌الاسلام والمسلمین شهید سید میرحسین رضوانی) یکی از علمای جوان، فاضل، با تقوا که در سنگر مکتب، مدرسه، حسینیه و مسجد می کوشید جوانان، نوجوانان، مردان، زنان و اقشار مختلف جامعه را به رسالت اسلامی شان آشنا نماید و به آن‌ها ریشه بدبختی ها را بیان نماید، حجت‌الاسلام شهید سید میرحسین رضوانی(ره) بود. شهید فرزند […]

(حجت‌الاسلام والمسلمین شهید سید میرحسین رضوانی)

یکی از علمای جوان، فاضل، با تقوا که در سنگر مکتب، مدرسه، حسینیه و مسجد می کوشید جوانان، نوجوانان، مردان، زنان و اقشار مختلف جامعه را به رسالت اسلامی شان آشنا نماید و به آن‌ها ریشه بدبختی ها را بیان نماید، حجت‌الاسلام شهید سید میرحسین رضوانی(ره) بود.

شهید فرزند مرحوم حاج سید محمد رضا، حدود سال ۱۳۲۰ خورشیدی در قریه «بایی»  از مربوطات ولسوالی حصه دوم بهسود در یک خانواده فقیر و روحانی چشم به جهان گشود، هنوز هشت سال از عمرش نگذشته بود که پدر را از دست داد، ایشان تحت کفالت و سرپرستی جدش قرار داشته و به فراگیری علوم دینی آغاز نمود. دروس مقدماتی چون؛ صرف، نحو ومنطق را از محضر یکی از فضلای منطقه، مرحوم شیخ محمدهاشم کربلایی فرا گرفت و همچنین از محضر مدرس معروف آن زمان، حضرت آیت الله شیخ عزیزالله غزنوی(ره) برخی از علوم عربی را کسب نمود، وی این علوم را در حالی فرا می‌گرفت که مثل بسیاری از طلبه ها از لحاظ اقتصادی و امرار معاش در وضعیت نا مطلوبی قرار داشت، شاید این مطلب یکی از الطاف خفیه الهی باشد که روح انسانهای آزاده و انقلابی را بزرگتر و مقاوم تر می سازد.

شهید رضوانی جهت ادامه تحصیل راهی کابل شد و در حوزه علمیه کابل کتابهای؛ قوانین الاصول، منظومه، اصول فلسفه و روش رئالیسم و اقتصادنا را نزد فیلسوف شهید آیت الله شهید میرعلی احمد عالم(ره) فرا گرفت و از خواص شاگردان ایشان و مورد اعتماد استاد بود. در حدی که پس از کودتای کمونیستی در ۷ ثور۱۳۵۷ سری ترین نامه های استاد را عنوانی برخی از عالمان و سران متنفذ اهل سنت شهید رضوانی می رساند که در آن نامه ها از طرح یک قیام عمومی علیه دولت کمونیستی سخن رفته بود.

وی سطوح عالیه(رسائل، مکاسب، و کفآیت الاصول) را در محضر آیت الله تقدسی و آیت الله العظمی محقق کابلی فرا گرفت.

شهید رضوانی در کنار تحصیل علوم دینی و حوزوی مطالعات جنبی منظمی داشت، لذا میزان معلومات جنبی اش نسبت به آن محیط و آن زمان در سطح عالی بود.

وی در تمام مدت تحصیلی و به خصوص در ساله‌ای آخر که بخشی از سال را در زادگاهش به سرمی برد، در آنجا نیز آرام و بیکار نمی نشست، بلکه به تدریس و تبلیغ مشغول بود و به طلاب منطقه درس های علوم دینی می‌گفت و نحوه تحصیل و شیوه مطالعه را به آن‌ها می آموخت. در آن زمان در منطقه حصه دوم بهسود یک بابد لیسه وجود داشت. وی با برخی از معلمان و محصلان آن لیسه در ارتباط بود و کتب دینی و مذهبی را جهت آگاهی از مبانی اعتقادی اسلام در اختیار آن‌ها قرار می‌داد تا از افتادن آن‌ها در اندیشه های مارکسیستی و غیراسلامی جلوگیری نماید و برای عامه مردم مجالس سخنرانی‌های ارشادی دایر می‌نمود.

شهید رضوانی در اثر معلومات و اطلاعات که از فعالیت و تلاش‌های عمال اجانب(روسیه، چین و امریکا) در جهت وابسته نمودن کشورها، دولت و ملت‌ها و به خصوص نسل جوان تحصیل کرده داشت، احساس خطر و احساس مسئولیت می‌کرد. چه اینکه می دید اگر به سراغ قشرجوان و تحصیل کرده نرودد و روی آن‌ها کار فکری و فرهنگی انجام نگیرد، دیگران آن‌ها را منحرف خواهند نمود، لذا در صورت محدود بودن امکانات فرهنگی و درشرایطی که بسیاری از علمای محترم در فکر اینگونه مسائل بتواند و حتی بعضی این کار ایشان را  صحیح نمی دانستند. وی بیش از حد توان در این جهت کار و تلاش می‌کرد، برای تحقق این هدف چندسال وظیفه معلمی را بعهده گرفت.

در آن زمان که برخی از مکاتب فاقد معلمان دلسوز بود در بعضی جاها معلم های رشوه خوار و مردم آزار وجود داشت که وجود آن‌ها مردم را از مکتب دل سرد و مایوس نموده بود، سبب می‌شوند تا مردم فرزندان شان را به مکتب نفرستند و در برخی از مکاتب معلم های کمونیست کار وفعالیت می‌کردند و در مقابل آن‌ها معلمان متعهد کم و اگر هم بودند کارشان سازمان یافته نبود.

بنا براین شهید رضوانی وقتی این وضع را در مکاتب دید، مدتی به ظیفه  معلمی پردخت و طی این مدت سعی می‌کرد تا کودکان، جوانان و نوجوانان را آشنا با فرهنگ اسلام باد آورد و از افتادن در دام کمونیست‌ها باز دارد. وی از بنیش سیاسی و مبارزاتی خوبی برخور دار بود. با توجه به اینکه در آن زمان مردم از لحاظ اندیشه، درک و بنیش سیاسی در اثر بی سوادی و عدم آزادی مطبوعات و… در سطح پائین قرار داشتند. بنا براین، محیط و جواجتماعی اقتضا می‌کرد اگر شخص روحانی بخواهد بازارش رونق داشته باشد، هم نام و هم نان داشته باشد، باید از نقطه ای ضعف مردم استفاده نموده و مطابق ذوق و ذائقه اکثریت جامعه سخن بگوید، حرف های روشنگری، سیاسی و مبارزه برزبان نیاورد، چه اینکه دست های استعمار از دیرزمانی در خور مردم داده بودند که وظیفه روحانیت دخالت در سیاست نیست، در چنین شرایط و جوفکری حاکم برجامعه اگرکسی برخلاف خواسته بسیاری از مردم و سیره علمای معروف و مقتدر، سخن از سیاست و آزادی و مبارزه با وضع موجود می‌زد، باید تهمت و تهدید و خطر را بجان می خرید.

در این میان افراد معدودی وجود داشتند که چنین جسارت و شهامت را از خود نشان می‌دادند، از جمله کسانی که در سخنرانی‌هایش بیشتر مسائل سیاسی مربوط به جهان اسلام و نقشه و خطرات استعمار شرق و غرب را برای کشورهای اسلامی مطرح می‌کرد شهید رضوانی بود.

در آن زمان که اندیشه مارکسیسم، لنینسم در بین جوانان تحصیل کرده و روشنفکر مطرح بود و برخی از جوانان در دام این اندیشه گرفتارشده بودند، ایشان با تماس ها، تبادل افکار و پخش کتب مذهبی، از جمله آثار امام خمینی(ره)، نشریه مکتب مبارز که از سوی دانشجویان مسلمان مقیم اروپا، امریکا و کانادا در آن زمان منتشر می‌شد و همچنین آثار مرحوم داکتر شریعتی در بین طیف جوان و تحصیلکرده کوشش می‌کرد جلو نفوذ اندیشه و طرز تفکر مارکسیستی را در آن محیط بگیرد.

با کودتای کمونیست‌ها در هفت ثور سال ۱۳۵۷ هجری شمسی که حزب دموکراتیک خلق وابسطه به روسیه قدرت را در دست گرفت و با سه شعار ظاهر فریب: نان، لباس و خانه، به میدان آمد وبسیاری از مردم  را  اغفال نمودند و برخی به این باور رسیده بودند که حکومت وقت حامی واقعی طبقه محروم جامعه است. اما شهید رضوانی در سخنرانی و منبرهایش پرده از ماهیت واقعی کمونیست‌ها برمی داشت و آن‌ها را افراد خدا نشناس و دشمنان اسلام و قرآن معرفی می‌کرد، او حتی در آن جو ظلمانی و خفقان که اکثریت جرئت ابراز نظر و اظهار عقیده را نداشتند، طرح یک قیام عمومی را علیه عمال کمونیسم در ولسوالی بهسود داده بود که با مخالفت جدی برخی افراد مصلحت اندیش و عافیت طلب رو برو گشت.

حجت‌الاسلام شهید رضوانی در عاشواری سال ۱۳۵۷ خورشیدی در حسینیه عمومی منطقه چولی منبر می‌رفت وبی پروا اندیشه و نظریات مارکسیسم را نقد و رد می‌کرد، عمال کمونیسم که سخنرانی‌هایش را ضبط کرده بودند، ایشان را در یازدهم محرم همان سال زود تر از علمای دیگر دستگیر و روانه زندان کردند و در زندان ولسوالی در تحقیقاتی که از ایشان صورت گرفته بود، وی حکومت وقت را غیر اسلامی و مردمی خوانده و وظیفه علمای دین را در قبال چنین حکومتی جهاد دانسته بود.

شهید رضوانی درزندان ولسوالی تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفت، اما هیچگاهی حاضر به همگامی و معذرت خواهی از حکومت نشد و بعد از چند روز کمونیست‌ها وی  را با دوست و هم فکر و در بندش شهید سیدمحمدنسیم حیدری در زندان ولایت میدان وردک منتقل و از آنجا به زندان پل چرخی کابل فرستادند.[۱]

[۱] . به قلم  حجت الاسلام سید محمد صادق رادمنش، فرزند شهید سید میر حسین رضوانی.