۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » مشاهیر و نخبگان
  • شناسه : 693
  • ۲۲ جوزا ۱۳۹۶ - ۸:۵۶
  • 79 بازدید
استاد محمد حسین نهضت
ادیب و سخنور ماهر

ادیب و سخنور ماهر

(شهید استاد محمد حسین نهضت) استاد شهید محمد حسین نهضت در سال ۱۲۹۸ شمسی در شهرکابل دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم غلام حسن خان (معروف به خلیفه صاحب) از معلمین سابقه دار افغانستان بود. مرحوم غلام حسن خان با مرحوم آقا میر آقا خان و مرحوم مولوی عبدالقدیر خان از زعمای قوم و بانیان […]

(شهید استاد محمد حسین نهضت)

استاد شهید محمد حسین نهضت در سال ۱۲۹۸ شمسی در شهرکابل دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم غلام حسن خان (معروف به خلیفه صاحب) از معلمین سابقه دار افغانستان بود.

مرحوم غلام حسن خان با مرحوم آقا میر آقا خان و مرحوم مولوی عبدالقدیر خان از زعمای قوم و بانیان مکتب صداقت که از جمله اولین مکاتب در تاریخ معارف افغانستان بود بودند. این مکتب در مراد خانی کابل بود که بعداً به مکتب حبیبیه پیوست. مرحوم خلیفه صاحب مدت چهل سال در مکاتب استقلال – حبیبیه و مکتب ملالی (اولین مکتب نسوان افغانستان) تدریس نمود.

استاد نهضت از آ وان کودکی علوم متداوله را نزد پدر آموخت و سپس وارد مکتب دارالمعلمین گردید. پس از فراغت از تحصیل به علت تنگی معیشت بلا فاصله به رشته پدر در مکتب صنایع کابل مشغول تدریس گردید اما همزمان در مکتب شبانه (اِشپی لیسه) تحصیل را تا سطح بکلوریا ادامه داد.

استاد تا آخرعمر به تحصیل ادامه داد و تا آخر عمر نزد اساتید وقت به فرا گیری ادبیات عربی، منطق، فلسفه و فقه و اصول پرداخت و همواره کتابی با خود داشت.

شهید نهضت به زبان انگلیسی تسلط داشت و ترجمه های متون انگلیسی استاد در روز نامه ها منتشر می‌شد. او به زبان پشتو نیز تسلط کامل داشت وزمانی که بنا برعللی تدریس زبان فارسی ممنوع گردید استاد زبان پشتو را تدریس نمود. استاد سالیان متمادی در مکاتب استقلال، حبیبیه و غازی به تدریس ادبیات فارسی پرداخت. از اساتید همزمان استاد، مرحوم استاد جاوید و مرحوم گویا اعتمادی بودند و درآن زمان کلاس های استاد از جاذبه زیادی برخورداربود.

شهید نهضت، سخنور ماهر بود سخنرانی‌های استاد در تکایا و مجالس مذهبی زبان زد خاص و عام بود.شدیداً با خرافات و اعمال و حرف‌های که موجب وهن مذهب می گردید مخالف بود، و می‌توان گفت روشنفکر واقعی به تمام معنی بود.این موضعگیری های استاد در مبارزه با موهومات و خرافات سبب می‌شد تا عده ای با او مخا لفت نمایند، اما او هر گز از این مخالفت ها هراس نداشت و علی رغم دشمنی های افراد نادان به روشنگری خود ادامه می‌داد. سخنرانی‌های اوبسیار پر محتوا و از نظر ادبی در سطح بسیار عالی بود.

استاد مدافع جدی وحدت ملی بود با هر عاملی که سبب تفرقه میان مردم می گردید مبارزه می‌کرد، استاد از تقریب مذاهب اسلامی دفاع می‌کرد و به تمام مذاهب اسلامی احترام می‌گذاشت.

استاد ازآ وان کودکی بنا بر سیاست های وقت محرومیت های زیادی را تحمل کرد در حالی که پدرش و بستگانش را می‌توان از بنیان گذاران معارف افغانستان دانست مدتی از رفتن به مکتب برای تحصیل منع گردید، اما این محرومیت ها هیچگونه اثری بر رو حیه وطن دوستی او نگذاشت و همواره از وحدت ملی دفاع می‌کرد.

شهید نهضت به مرحوم غبار ارادت داشت، مر حوم غبار هم به استاد بسیار احترام می‌گذاشت.او به حزب وطن پیوست در نشریه های آن حزب مقالاتی نگاشت. در اولین انتخابات آزاد بلدیه که در زمان صدرات شاه محمود خان بر گزار گردید استاد کاندیدا شد و با رأی بالا به عنوان نماینده مردم برگزیده شد، در این مدت به عنوان منشی بلدیه انجام وظیفه نمود.

در طول مدت این وکالت نه تنها هیچگونه سوء استفاده نکرد بلکه استفاده شخصی مجاز هم برای خود نکرد. او چنین استدلال می کر د که مردم به من رأی داده‌اند تا برای شان کار کنم نه برای خود. در طول این وکالت، نهضت محبوبیت زیاد یافت و همزمان با آن سخنرانی‌های جذاب او که خواه ناخوا ه به مسایل سیاسی می پرداخت باعث حساسیت رژیم نسبت به او گردید و رژیم مانع  کاندیداتوری او در مرحله بعد گردید، اما علی رغم آن مردم در صندوق های رای اسم استاد را می نوشتند. در این جریان مسئله دستگیری علامه بلخی و همراهانش اتفاق افتاد، استاد به اتفاق چند نفر از سران قوم عامل هجوم و حرکت مردم به شکل تظاهرات به طرف ساختمان ولایت کابل گردیدند.

طبق نظر صاحب نظران، این حرکت سیاسی در جو خفقان آور آن زمان دور از انتظار رژیم بود و رژیم را مجبور به تخفیف مجازات علامه بلخی و همدستانش کرد. به دنبال این حوادث از ادامه تدریس در مکاتب محروم گردید و اجازه نیافت تا به عنوان معلم که شغل خودش و پدرش بود مشغول به کار شود.

استاد به علت تنگی معیشت، جهت امرار معاش در موسسه نساجی که هیچگونه سنخیتی با او نداشت مشغول کار گردید. در این زمان مساله دستگیری شهید میر علی اصغر شعاع که علاوه بر همفکری و هم خط بودن شان نسبت فامیلی به او داشت اتفاق افتاد. به دنبال شهادت مظلومانه مرحوم شعاع در زندان‌های مخوف آن زمان و تحویل جنازه ایشان رژیم دستور داد جنازه ایشان تشییع نشود مراسم فاتحه برگزار نشود. اما او علی رغم تاکید رژیم این مراسم را برگزار کرد و بدنبال آن حتی از موسسه نساجی سبک دوش گردید و خانه نشین شد.

استاد بدنبال طرد شدن از تمام ادارات دولتی مدتی با سرمایه بسیار اندک به تجارت پرداخت، مغازه ای در کابل داشت که مرجع و محل رجوع اهل ادب و عرفان بود. استاد در این محل هم درس می‌خواند و هم تدریس می‌کرد.

پس از استقرار دموکراسی بدنبال وقایع ۱۳۴۳ از استاد برای تدریس در فاکولته تعلیم و تربیت دعوت کردند و برای چندین سال در آن فاکولته ادبیات و تربیت تدریس نمود. کلاس های درس ا ستاد از محیط فاکولته تعلیم وتربیه فراتر رفت و محصلین از سایر رشته ها در این کلاس شرکت می‌کردند.

بدنبال شکل گیری احزاب کمونیست‌ها اعم از پرچم – خلق و شعله جاوید و احزاب اسلامی و ناسیونالستی دانشگاه کابل ساله‌ی پر التهابی را داشت. جر و بحثی که میان حزب جوانان مسلمان و حزب شعله جاوید در مورد حرمت مشروبات الکلی در اسلام و عدم حرمت آن در سایر ادیان آسمانی در گرفت به این نتیجه رسیدند که برای روشن شدن مطلب به کلاس استاد حضور یابند و قضاوت ایشان را بپذیرند.

استاد علی رغم عواقب آن پذیرفت و موضوع را دقیقا تحلیل کرد که این تحلیل باعث نا رضایتی و در واقع شکست منطقی شعله ای ها گردید وخارج از محوطه منجر به درگیری میان این دو گروه و کشته شدن فردی از شعله جاوید گردید.

مرحوم اعتمادی در زمان مسئو لیت صدارت عظمی استاد را دعوت بکار کرد. نهضت از خدمت در صدارت با سوابق ذهنی که از آن داشت بسیار اکراه داشت اما با اصرار زیاد مرحوم اعتمادی و فضای باز ایجاد شده در آن زمان هر چند با اکراه پذیرفت.

کار استاد کار مطبوعاتی بود بطوریکه انتقادات روز نامه ها و مجلات را بررسی می‌کرد و در صورت لزوم به مسئولین امر تذکر می‌داد. این مأموریت در زمان مرحوم داکتر ظاهر و مرحوم موسی شفیق ادامه یافت.

پس از کودتای ۲۶ سرطان استاد چند سالی در دیوان محاسبات انجام وظیفه نمود و سپس متقاعد گردید. پس از کودتای هفت ثور استاد از طرف دوستا ن و بزرگان که نمی خواهم از آن‌ها اسم ببرم زیر فشار بود که به منظور تبریکی پیش رهبران کودتا برود و یا حد اقل تلفنی تبریک بگوید، اما استاد هر گز آنرا نپذیرفت، با آن که رهبرا ن کودتا به شمول تره کی و کار مل شخصا به استاد احترام می‌گذاشتند.

علی رغم این موضع گیری استاد بار ها از طرق مختلف دعوت به همکاری گردید، اما ایشان هر گز این دعوت ها را نپذیرفت.

با لاخره در ۲۸ حمل ۱۳۵۸ مامورین جهنمی رژیم بدون هر گونه دلیلی استاد را بازداشت کردند که از آن به بعد هیچگونه اطلاعی از ایشان بد ست نیامد.[۱]

[۱] . برگرفته از زندانیان روحانیت تشیع افغانستان، صص ۱۶۳-۱۵۶، حسین شفائی  بااصلاحات.