(مرحوم علاّمه سید محمد كاظم بلبل کابلی) مرحوم علاّمه سید محمدكاظم بُلبُل (فقيه، خطيب، عارف، شاعر و احيا گر ادبيات مذهبى) از مشعل داران علم و فرهنگ و مبارزات اسلامىبود. نام او در تاريخ افغانستان مى درخشد، مرحوم بُلبُل بخصوص در شعر و ادبيات مذهبى سر آمد معاصران خويش بود، چنان كه خود سروده: «عالمى […]
(مرحوم علاّمه سید محمد كاظم بلبل کابلی)
مرحوم علاّمه سید محمدكاظم بُلبُل (فقيه، خطيب، عارف، شاعر و احيا گر ادبيات مذهبى) از مشعل داران علم و فرهنگ و مبارزات اسلامىبود. نام او در تاريخ افغانستان مى درخشد، مرحوم بُلبُل بخصوص در شعر و ادبيات مذهبى سر آمد معاصران خويش بود، چنان كه خود سروده: «عالمى طوطى شدند امّا كسى بُلبُل نشد».
او در ماه رجب 1334 قمری، برابر 1295 خورشیدی در محلهى مراد خانى كابل ديده به گيتى گشود. دوازده ساله بود كه پدرش سید گلشاه همراه با جد و اعمام وى به دست كارگزاران «عبدالرحمان» به شهادت رسيدند. سید محمدكاظم مدتى درخانهى يكى از دوستانش در محلهى چهاردهی كابل مخفى شد، سپس به صورت پنهانى افغانستان را به مقصد ايران ترک گفت و در سال 1366 قمری وارد حوزهى علميهى مشهد شد درحالى كه مقدمات علوم اسلامى را در كابل نزد دانشمندان فاميل خويش فراگرفته بود .به مدت چهارده سال علوم متداول حوزوى را آموخت.
مرحوم بلبل در سال 1361 هجری قمری براى تكميل تحصيلات و استفاده از محضر علماى بزرگ حوزهى علميه نجف اشرف رهسپار آن ديار شد، مدت پنج سال در آن جا تحصيل وتفقه كرد وبهرههاى علمى ومعنوى شايستهى برد. در سال 1365 هجری قمری دوباره به ايران بازگشته و به مشهد رفت. مدت سه سال ديگر در آن شهر اقامت كرد، سپسدر سال 1299 خورشیدی به كابل بازگشت و براى خدمت به مردم محروم افغانستان كمربست. او آموزش احكام اسلامى دركابل را برزندگى آرام وحلقههاى مباحثهى علمى حوزهى علميه مشهد ونجف ترجيح داد.[1]
«بلبل» پس از ورود به كابل فعاليتهاى تبليغى، علمى وارشادى خود را آغاز كرد. اودر مناسبتهاى اسلامى به ويژه در دههى اول محرم به سخنرانى وارشاد مىپرداخت. او باطبع روان وقريحهى سرشارى كه در شعر وادبيات مذهبى داشت با سرودن قصيدههاى مذهبى در مدح ومنقبت امامان معصوم= و بيان فضايل، ياد آورى مصائب وترسيم مظلوميت آنان، محبت وعظمت آنان را در نهان خانهى دل وعمق جان مردم تقويت وتعميق مىنمود.بلبل «خانهى خود را تكيهخانه ساخت و در شبهاى جمعه مجلس منقبت خوانى داشت و روزهاى جمعه را سخنرانى و روضه خوانى مىكرد. بدين طريق احكام اسلامى و وظايف دينى را به مردم مىآموخت. بلبل بسيارخوش ذوق بوده ودر صحبت هايش از آيات و روايات، امثال و حكم و اشعار عربى وفارسى نغز استفاده مىكرد. بسيار خوش بيان وخوش گفتار بود. خيلى ساده وعارفانه و بى تكلف زندگى مىكرد، به نحوى كه جمع مستضعفان ميان خود وبلبل هيچ گونه فاصله احساس نمىكردند. با بچهها مزاح مىكرد وبابزرگان، بزرگوارانه رفتار مىنمود و اين بيت هميشه تكيهى كلامش بود:
در گلستان بلبل ودر انجمن پروانه باش | هركجا دام تماشايى كه بينى دانه باش |
براستى اين روحانى آزاده وآزادگر، در گلستان سخن، بلبل و در انجمن ادب پروانه بود».[2] اوكه شاعر اهلبیت= وآزادهى آزادانديش بود، حاضر به همكارى باجمعى از درباريان كه «انجمن ادبى كابل» را براى مدح سلطان وخاندان وعمال فاسد وعيّاش وى تشكيل داده بودند، نشد. با اين همه، مجموعهى «دايرهالمعارف آريانا» ناگزير شد تا در جلد سوم وچهارم خود خلاصهى از شرح حال او را ـ همراه با تحريف ـ بياورد كه در قسمتى از آن آمده است: «… ديوانى كه در حدود بيست هزار بيت را شامل است ونسخهى قلمى آن، نزد بازماندگانش موجود مىباشد.»
اشعار بلبل، روان، سليس وداراى مطالب تازه ومفاهيمى مردم پسند وعوام فهم است. بلبل پيرو سبك خراسانى بود؛ گر چه گريزهاى به سبك عراقى هم در اشعار و سرودههاى او مشهود است. تعداد اشعار او را بيش از رقم فوق ذكر مىكنند. متأسفانه او خود توفيقى براى جمع آورى و تدوين مجموع آنها بدست نياورد، امّا تعدادى از آنها درنزد دوستان و بازماندگان وى موجود است. از اين ميان دكتر حسين هدى قسمتى از آن را با مدخلى بر جامعهشناسى مذهبى افغانستان و مختصرى از زندگانى وى در سال 1365 خورشیدی به چاپ رسانيد، نقد وبررسى اشعار وى مجالى ديگر مىطلبد.
در پایان برای روشن شدن توانایی شعری و عشق بلبل به ذات باری تعالی یکی از قصاید زیبای او برای علاقه مندان نقل میشود:
قصیده توحید
صمدا حمد تو گویم که تو خلاق جهانی احد فرد توانای توان بخش و حکیمی تو بر آرنده نه طاق سماوات علایی تو نگارنده نقش صورات همه خلقی تودهی نعمتونقمت، تودهیعزت وذلت فاطر ارض و سما مخترع نور و ضیایی مشعل افروز شبو روز به بزم منو مایی تو به دور آور هنگامه هر صیف و شتایی تو محیطی ومحاطی تو مطاعی نه مطیعی توسمیعی، توبصیری، تو علیمی و خبیری تو خداوند مکینی، تو خداوند مکانی به تفکر تو نگنجی، به تصور تو نیایی به یقیناً که تویی عالِم و عالَم همه دانی همهدرجنب توخرداند چه دنیاوچه عقبی بهتو قایم همههستی چهبلندی وچه پستی نهتورا پشتوپناهی نه تورا فوج وسپاهی نهتوراگوشیوچشمینهتوراغیظیوخشمی نه توراعرضیوطولی نهتورا عمقیوقطری نه تورا ذوق وزوالی نه تو را فوت ملالی نهتورا اصلیونسلی نهتورا قطعیو وصلی به حقیقت که خدایی وخدایی به تو زیبد نهبهعرشی نهبهفرشی نهبهلوحینهبهکرسی بهخودازجنسهواحبسبه بدونیک نه بینی بریازهیأتوشکلوعرضوجوهر وجسمی قادر لم یزلی لایق هر گونه کمالی توبدانیکه چسان جان به تنخاک درآری مور و مار و ملخ و مرغ هوا ماهی دریا همهراهستتوسازیهمهرانیست توسازی بههمه عیبتوپوشی، همهراجرمتو بخشی شنوایِ سخنان همه خلقی به حقیقت همهمحکومبهحکمت،چهبلندیوچهپستی بلبل از دفتر گل حرف وفا میکند اظهار |
احد بیعدد و واحد بیمثل و نشانی که گر ازسنگ به صد رنگ گل آری بتوانی تو فروزنده هفت اختر آیات خدایی تو بر آرنده حاجات دعای همگانی تودهی زحمت وراحت، توبخوانی توبرانی ملک العرش علا مالک ملک دو جهانی محفل آرای بدو نیک جحیمی و جنانی تو پدید آور هر فصل بهاری و خزانی تو مریدی و مرادی تو معینی و معانی تو قدیمی، تو قدیری تو امینی تو امانی تو خداوند زمینی، تو خداوند زمانی به تو مخلوق نماند، تو به مخلوق نمانی به حقیقت که تویی باقی و عالم همه فانی تو به جنبیت مجموعه کونین کلانی نه تو را سستیومستی نهتو را سود و زیانی نه تورا دستیوپایی نه تورا جسمی و جانی نه تورا لحمی وعظمی نه تو را کام و زبانی نه تو را هیأت وشکلی نه تو را روح روانی نه تو را ماهی و سالی نه تو را هفته و آنی نه تورا جنسی وفصلی نه تورا منبع و کانی که نبود است و نباشد به تو همتایی و تانی نه به شرقی نه به غربی نه کناری نه میانی به خود از نوع نواقص به کم و کیف ندانی غنی ازغفلتوسهو وحدث و وهم وگمانی ملک بیبدلی درخور هر شوکت و شانی تو توانی که گل از صخره سمابدمانی همه گویند ثنایت به زبانی که تو دانی همهرا جان تو ببخشی همهرا جان توستانی بههمه خلق تو روزی به شب و روزرسانی شنوایانِ جهان را سخنان میشنوانی همه معلوم به علمت چه عیانی چه نهانی به امیدی که زند با تو شبی دم به فغانی[3] |
همچنان يك قصيدهى بلندش را كه دربارهى اميرالمومنينG آمده در اين جا قسمتى از آن را مىآوريم:
اى در اورنگ امامت اولين مسند نشين خسرو تخت «سلونى» شهريار «لوكشف» يكه تاز «لافتى» شاه سرير «هلاتى» كوكب برج امامت قلزم جود و كرم حاصل ايجاد عالم باعث كون و مكان صاحب محراب و منبر عالم لوح و قلم منشى ديوان محشر نافذ احكام شرع هم رئيس المسلين و هم رياض العارفي كوثرتو يىو كبريا زوج بتول جانشين ترجمان باى بسم اللّه الرحمن الرحيم |
شاهباز اوج عزت عروة الوثقاى دين قاتل اعداى ملت ناصر دين مبين مقصد قل «انّما» سلطان اقليم زرين قدوهى اهل سعادت قبلهى اهل يقين فاتح ابواب رحمت رشتهى حبل المتين قاضى مار و كبوتر مرشد روح الامين مفتى هم چار دفتر نفس ختم المرسلين هم امام المتقين و هم امير المومنين ساقى مصطفى شاه نجف ضرغام دين مخزن گنجينهى اسرار رب العالمين |
علاّمه سید محمد كاظم بُلبُلدر سال 1323 خورشیدی پس از يك عمر خدمت به اسلام و ملت در سن 61 سالگى در گذشت.[4]
…………………………………..
هفتاد و ششمین سالیاد علامه سید محمد کاظم بلبل(27 قوس 1398 خورشیدی) / استاد حیدری
https://www.youtube.com/watch?v=tyGnpVDScak
هفتاد و ششمین سالیاد ارتحال علامه سید محمد کاظم بلبل(27 قوس 1398 خورشیدی) / حجتالاسلام حسینی
https://www.youtube.com/watch?v=Dvt83ZDELiY
هفتاد و ششمین سالیاد علامه سید محمد کاظم بلبل(27 قوس 1398 خورشیدی) / مناقب خوانی در تکیه علامه بلبل
https://www.youtube.com/watch?v=tfcILspHkTU
منقبت«شوق تولاّ» توسط حجت الاسلام سید شیر آقا فروغی / شعر از: علاّمه مرحوم سید محمد کاظم بلبل کابلی
https://www.youtube.com/watch?v=GDsBnsEcBhU
[1]. بلبل، ص 39 – 28 حسين هدى .
[2]. گنجينه، ص 17 ميرمحمدحسن رياضى هدى .
[3]. به نقل از دایره المعارف آریانا ۳/۶۳۳، ۴/۱۸۵، دایرالمعارف ادبیات و صنعت تاجیک،۱۰/۳۰۲، مرثیه سرایان افغانستان، ۳۵-۴۶، معاصرین سخنور، ۶۴-۶۶، گنجینه ۱۵-۱.
[4]. بلبل، ص39ـ27 و 80 حسين هدى؛ هفته نامه وحدت، شماره 138، 9 سرطان 1373، ص 8.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.