تذکر: نوشتهای حاضر، حاصل گفتگوهای که در طول سفر ده روزهام به کشور سوئد با برخی نخبگان اقوام و طرفداران جریانهای راستی و چپی داشتم و هرچند براساس تقاضای برخی دوستان از ذکر نام آنها معذورم. دید و بازدیدهای فضای حقیقی همزمان با تبلیغات گستردهای موافقین و مخالفین نسل کشی شیعه و هزاره در فضای […]
تذکر: نوشتهای حاضر، حاصل گفتگوهای که در طول سفر ده روزهام به کشور سوئد با برخی نخبگان اقوام و طرفداران جریانهای راستی و چپی داشتم و هرچند براساس تقاضای برخی دوستان از ذکر نام آنها معذورم.
دید و بازدیدهای فضای حقیقی همزمان با تبلیغات گستردهای موافقین و مخالفین نسل کشی شیعه و هزاره در فضای مجازی رُخداد، از آن جهت که موضوع فوق، در کش و قوس زمان، هر از گاهی با شدت و ضعف، عرض اندام میکند و متاسفانه در افغانستان، هنوز هم یکی از مسایل مورد جدال میان اقوام، دامن زدن به تعصبات قومی میباشد، حیفم آمد که نسل امروزما، از پیشینه و پیدایش اختلافات قومی مخصوصاً در جامعهی شیعی بی اطلاع بمانند.
ناگفته نماند که منشأ بحث سید زدایی از جامعهی هزاره از نیمهی دههی چهل با شکلگیری جنبش مغولیستی توسط روشنفکران هزاره به رهبری محمد اسماعیل مبلغ و میر حسین صادقی پروانی صورت گرفت و بحث سید و هزاره از آن زمان تا کنون یک بحث سیاسی بوده، تا یک بحث علمی و فرهنگی و هیچگاه در مجامع دینی و در میان مومنین هزاره جات جریان مغولیستی مورد پذیرش نبوده، هرچند سالهای اخیراً تعدادی دین گریزان غرب و اروپا نشین و طلاب روشنفکر مآب جوان تحت پوشش جامعۀالمصطفی(ص) العالمیه جمهوری اسلامی ایران در فضای مجازی بحث قومیرا مطرح مینمایند.
نگارنده در این گفتگوها و در پاسخ پرسش دوستان و با استفاده از فرصت و مباحثی پراکنده با عنوان: «هزارهی ارزشگرا / آزرهی دین ستیز» که درنشستهای خصوصی مطرح شد و فشردهی آنرا در دو بخش یاد آوری و امید وارم که نسل جوان پژوهشگر بیشتر در این مورد مطالعه و تحقیقات میدانی نمایند.
الف) هزارهی ارزشگرا
هزارههای اهل تشیع افغانستان در تاريخ حيات خود، فراز و نشيبهاى متعددى را پشت سر گذاشتند تا به آزادى نسبى رسيدند.
در «زين الاخبار گرديزى» و «طبقات ناصرى» آمده است: قسمتهاى غربى(غرجستان) غور قديم، در زمان امام على(ع) دين مبين اسلام را پذيرا گشتند، در اين وقت فردى از ابناء الطالبيين بهنام «جعدة بن هبيرة المخزومى» پسر اُمّ هانى، دختر ابوطالب و خواهرزادهى امام على(ع) از طرف آن حضرت بهحكومت خراسان و ماوراءالنهر منصوب شد. امراى غورى از طرف امام على(ع) لوا گرفتند و بهمقام امارت «غور» ابقاء شدند.
حضرت على(ع) دستور خواندن نماز را نيز براى اهالى «غور» نوشته و ارسال فرموده بود.
از همان ابتداى كار، رفتار نيك و انسانى جعده و نيز بخشيدن لوا از جانب امام علی(ع) به خاندان غورى سبب شد كه مردم اين منطقه نسبت بهخاندان رسالت اعتقاد راسخ پيدا كنند و اين اعتقاد بهسرعت، در ميان مردم بلخ، جوزجان، كابل، غزنى، طالقان، بدخشان… نفوذ يافت.[1]
متعاقب شهادت امام على(ع) در سال 41 هجری قمری، سلطنت اموى در سراسر بلاد اسلامى مقرر كرد تا خطبا امام على(ع) را سب و ناسزا گويند؛ اين وضع تا سال 99 هجری قمری عهد حكومت عمربن عبدالعزيز ادامه داشت و در آن سال، سب و ناسزا به امام على(ع) از خطبهها برداشته شد.
امّا، مردمان غور و غرجستان از پذيرش دستورات خلفای اموی سرپيچى كردند و همچنان در زمرهى شيعيان مخلص امام على(ع) باقى ماندند، دراين راه مصايب و سختىهاى بىشمارى متحمل شدند؛ ولى از عقاييد خويش دست برنداشتند. «روضةالصفاء» جريان را اينگونه گزارش مىكند:
بهاسلام در هيچ منبر نماند كه بر آن خطيبى همى خطبه خواند
كه بر اهل ياسين بهلفظ قبيح بكردند لعنت بهوجه صريح
ديار بلندش از آن بود مصون كه از دست آن ناكسان بود برون
از اين جنس هرگز در او كس نگفت نه در آشكارا، نه اندر نهفت
همين پادشاهان با دين و داد به دين فخر دارند در هر نژاد
نرفت اندرون لعنت خاندان برين، بر همه عالمش فخر دان[2]
از اين پس، اهالى غور، غرجستان و سيستان دو نوع ماليات بهحكام اموى مىدادند:
يك، ماليات سرانه؛
دو، ماليات بهخاطر عدم سب امام على(ع) مخالفتها و مقاومتها عليه خاندان اموى در سراسر نواحى خراسان ادامه داشت و همين باعث شد كه خراسان قديم بيش از هرجاى ديگر پناهگاه هاشميان و علويان باشد و قيامها عليه امويان از همان نواحى سامان يابد.
بهگفتهى مورخين و محققين، از جمله، آقايان «غبار» و «حبيبى»: درعهد حكومت اموى، شمار زيادى از خانوادهى بنىهاشم در بلخ و ساير نقاط افغانستان تبعيد گرديدند. اين مهاجرت و گريزهاى بنىهاشم نتايج مهمى بهبار آورد كه از آن جمله ظهور ابومسلم خراسانى و انقراض سلسلهى اموى بود.
براساس شواهد تاریخی، بخشِ از مردم غور(هزارهجات فعلی) افغانستان، در زمان خلافت اميرالمؤمنين امام على(ع) مسلمان شدند و تا امروز از محبّان و شيعيان اهل بيت(ع) به شمار مىآيند. چنانچه على اكبر تشييد درباره قدمت شيعه در كوهستان غور مىنويسد: بين سنوات 35 تا 40 هجرى قمری مردم غور مسلمان شدند.
بنا به گزارش برخی مورخان: چون عمر بن عبدالعزیز، دوران حکومت خویش: 99-101 هجری قمری یکی از برنامه اصلاحیاش این بود که لعن امام علی(ع) را بر منابر منع کرد. قرنها بعد(قرن یازدهم هجری قمری) امام زاده یحی مشهور به شاه قلندر وارد منطقهى خوات آن وقت شد، مقام عالی علم و فقاهت، عرفان و اخلاق عملی او باعث حفظ و نگهداری تشیع هزارهها گردید.
شاه قلندرمرد عالم، پارسا و صاحب كرامت بود و در زمان بابر زندگی میکرد. او مدارس زيادى بنا نمود، جوانان را تشويق به فراگيرى علوم مىنمود، او از سادات و رهبران روحانى هزاره بود و در وردك مدفون است. شاه قلندر داراى مريدان و سالكان زيادى بود و در قندهار نیز براى خود مريدان شيفتهى پروريده و به ترويج مذهب شيعه و عرفان بذل مساعى داشت.
شيعيان افغانستان از نگاه سياسى، هيچگاه به وضع مطلوبى نرسيدند. صرفنظر از تاريخ غم بار اين مردم در عصر عبدالرحمان خان، كه 62 درصد كل سادات و عام(هزاره) نابود و يا از كشور فرارى شدند.
چنانچه یوسف ریاضی هروی، کاتب هزاره و دیگران در بحرالفواید، عین الوقایع، سراج التواریخ و دیگر متون قديم و در لابلای برگههای تاریخ، شرح ماجرای قتلعام اهل تشیع در زمان عبدالرحمان خان را به سيد و عام اطلاق نمودند. اهل تشیع(سید و عام) تا چند سال پيش نيز از نگاه قانونى، هيچگونه حقى در احراز مقامات بالاى دولتى نداشتند. با اينكه تلاشهاى زيادى صورت گرفت تا شيعيان مثل ساير مردم به حق مساوى با ديگران برسند، ولى به دلايل گوناگون اين موضوع با سكوت مواجه مىشد. پس از شهادت پدر و عموی مرحوم آیت الله العظمی میر علی احمد حجت کابلی توسط عبدالرحمان خان، ایشان و برادرانش که همه اطفال صغیر بودند، جهت تحصیل علوم دینی راهی مشهد و نجف گردیدند و با کوله بار علم و دانش به کشور بازگشتند و باسیاست نرمش و روحیهی اخوت اسلامی شیعیان را به پیروان مذهب حنفی از مذاهب اهل سنت معرفی نمودند، پس از آزادی آیت الله العظمی شهید سید محمد سرور واعظ، علامه شهید سید اسماعیل بلخی و دیگر بزرگان اهل تشیع از زندان سلطنتی، کم کم مراسم مذهبی اهل تشیع آزادانه برگزار و بزرگان سادات به عنوان رهبران و پیشوایان جامعهى اهل تشیع، مخصوصاً در پایتخت کشور با تأسیس مراکزعلمی، فرهنگی و اجتماعی جهت فعالیتهای دینی، فرهنگی، آموزشی و خدمات اجتماعی تلاش نمودند.
با کودتای احزاب چپی در 7 ثور 1357 خورشیدی، اولین قربانیان توسط دین ستیزان، بزرگان سادات و مومنین اهل تشیع بودند، اما پس از فتوای جهاد توسط علمای تراز اول اهل تشیع (مخصوصاً مرحوم آیت الله بهشتی) مناطق مرکزی آزاد و از تجاوز روسها در امان ماند و یکی از افتخارات مردم هزاره جات نه تنها در آزادی و حفظ مناطق شان از تجاوز بیگانگان بود که فرا مذهبی و قومی در نقاط مختلف افغانستان جهاد نمودند، از جمله حضور مجاهدین مناطق مرکزی درجاجی ولایت پکتیاه(منطقهی کاملاً پشتون نشین) به فرماندهی مرحوم سید حسین انوری که قبرستان شهدای اهل تشیع(سادات، هزاره، قزلباش، بیات…) در جاجی شاهد این ادعای ماست.
اما بعدها نه تنها نفوذ مغولیستها، وابستگان گروههای چپی، آزرهی افراطی که بعضاً مورد حمایت مهدی هاشمی مقیم ایران و یا نسل نوهزاره مقیم کویته پاکستان، تعصبات قومی را در هزاره جات دامن زدند، جنگهای خونینی بنام موافقین و مخالفین ولایت فقیه، ملا، خان و ارباب توسط روشنفکران و سنتیها صورت گرفت و آتش جنگهای خانمانسوز داخلی بر افروخته شد، از دههی هفتاد بدینسو آزرهی افراطی از داخل و خارج کشور بر طبل نفاق کوبیدند و با همهى اقوام درگیر شدند و عملکرد افراطیون را امروز جامعهى شیعه، مخصوصاً هزارهی اهل تشیع میپردازند.
ب) آزرهی دین ستیز
در نیمهی دههی چهل، پس از آنکه در قانون اساسی افغانستان تشکیل احزاب سیاسی طرح و به تصویبرسید، گروههای چپی پرچم، خلق و مائوئیستی شعلهی جاوید، یکی پس از دیگری ابراز وجود کردند و در دانشگاه و مدارس به عضوگیری پرداختند. این گروهها با تلاشهای وسیع تبلیغاتی را براه انداختند و در آن زمان مارکسیسم ـ لنینیسم، ایدئولوژی بسیاری از مبارزین و انقلابیون جهان سوم بود و بازار گرمی داشت؛ محرومیت و عقبماندگیهای شیعیان سبب شد که عدهای از جوانان وروشنفکران شیعه به گروههای چپی پیوستند.
همزمان با شکل گیری جنبش مغولیستی آیتالله شیخ قربانعلی محقق پس از برگشت از حوزه علمیه نجفاشرف به افغانستان، در اثر توطئهی مغولیستها در مدرسهی جامعۀالاسلام واقع پل سوخته به حمایت از مغولیستها وارد بحث اختلافات قومی شد؛ هرچند اقتدار شهید آيتالله سید محمد سرور واعظ در میان تودههای مردم هزارهی ولایی دماغ مغوليستها را به خاک مالید و اما حمایت آیتالله محقق از برخی قومگراها زمينه را براي نفوذ و تخریب عناصر نامطلوب فراهم ساخت و جنبش مغولیستی با سوء استفاده از وضعيت موجود تلاش نمودند که مسایل قومي را تشديد نمايند.
نگارنده از دههی هفتاد بدینسو با آیتالله شیخ میر حسین صادقی پروانی آشنا شدم و در مناسبتهای مختلف و دید و بازدیدها، در خصوص شکل گیری جنبش مغولیستی پرسشهایی داشتم و او حاضر به پاسخ در این مورد نبود و حرکتهای آن دوران را همانند مرحوم شیخ محمد نوید بهسودی،[3] احساسات جوانی میپنداشت، هرچند وی، قبل از به قدرت رسیدن کمونیستها، پس از شیخ محمد اسماعیل مبلّغ كه نظريهپردازو متفكّر مغوليسم محسوب ميشد، در مسئلهی قوميت نقش مؤثری داشت و يكي از بنیانگذاران سازمان نصر افغانستان و مشهور به «خواجه خضر انقلاب اسلامي افغانستان» و در بحث مغوليسم و نیز در توزيع و پخش جزوهي «گنبد سبز» نقد و تحليل سیّدگرایی، از کارکردهای قبل از کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی، مبلغ و پروانی به شمار میرفت، مخالفت آنان با بزرگان سادات(مرحوم آیتالله حجت، شهید آیتالله واعظ و…)، هزارههاي همسو با جريان مغوليسم را تا تشکیل حزب وحدت ادامه داد.
تا قبل از کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی، در شهركابل، اسماعیل مبلّغ، صادقي پرواني، محمدعیسیغرجستاني، شفق بهسودي، محمدكريم خليلي و… از چهرههاي تشکیلدهندهي جريان مغوليسم شناخته ميشدند و بعدها، نیز درخارج از افغانستان، كشورهاي پاكستان، عراق، ايران، سوريه و همچنين در اروپا مغوليسم در قالبهاي مختلف ظهور کرد و در نجف اشرف اين انديشه به نام «شبابالهزاره» توسط برخي طلاب شکل گرفت؛ مرحوم قربانعلی عرفاني در مصاحبهي خویش، سال1368 خورشیدی در اين رابطه چنين اظهار داشت: «مسئلهی شبابالهزاره كه امروز بهصورت يك انديشهي مبهم و پيچيده درآمده و سرو صدا ايجاد كرده و از آن بهعنوان یک جريان سياسي ياد ميكنند، فكر ميكنم جز يك احساسات ملّي و ميهني بیش نبود.»[4] مهمتر از همه چرا مرجع بزرگ شيعه آنوقت، آیتاللهالعظمیحكيم، شبابالهزاره را يكحركت انحرافي ميدانست و با توجه به مسئولیتی كه در قبال شيعيان، طلاب و حوزه داشت بايد جلو انحرافرا ميگرفت و او شهريهي آقايان عرفاني، موسوي و… را قطع كرد.
آیتالله پروانی سالهای اخیر یکی از منتقدین مرحوم مزاری بود و او را بهنقد میگرفت، نگارنده در چند جلسه شاهد بودم که او مزاری و جنگهای خانمانسوز داخلی را به انتقاد میگرفت و آن را به ضرر جامعهی تشیع میخواند و از جانب دیگر برخلاف دوران قبل از جهاد که وی با شهید آیتالله واعظ و دیگر بزرگان سادات اختلاف داشت، اما برخلاف معتقدات قبلیاش از علمای سادات به نیکی یاد مینمود و بهعنوانمثال؛ ۲۳ میزان ۱۳۹۴ خورشیدی از هفدهمین سالگرد ارتحال آیتالله فاضل تجلیل به عمل آمد، آیتالله صادقی پروانی در سخنرانی خود آیتالله فاضل را شخصیت کم نظیر و علامه دهر… خواند.
هرچند مبلغ نیز قبل از بقدرت رسیدن احزاب چپی پرچم و خلق مسیر خود را تغییر داده بود، اما او با آنکه در سال ۱۳۴۳ خورشیدی به عضویت لویه جرگه راه یافت و در شورای ملی با فراکسیون چپیها به رهبری ببرک کارمل آشنا شد. زمانی که کار مل و نوراحمد نور درمجلس مورد ضرب و شتم نمایندگان مسلمان قرار گرفتند و به شفاخانهی ابن سینا منتقل شدند، پرچمیهای طرفدار کارمل دست به تظاهرات زده و در باغچهی شفاخانهی ابن سینا گردهم آمدند. در این گردهمآیی کارمل و مبلّغ در بالکن شفاخانه حاضر شده و هردو برای تظاهرکنندگان سخنرانی کردند. با وضعیتی که آقای مبلّغ در دوران وکالتش اختیار کرده بود، بدیهی است که اتهام انحراف فکری و… به او میچسپید.
مرحوم عبدالعلیمزاری، سال ۱۳۷۱ خورشیدی در جلسهای که با اعضای حزب وطن در کابل داشت، داستان مبلّغ را حکایت کرد و گفت: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که مبلّغ به ایران سفر نموده بود، نزدآیت الله خامنهای رفته و گفتم، شخصی به نام مبلغ که کمونیست است میخواهد با شما ملاقات نماید، آیا شما حاضر هستید او رابپذیرید؟
آیت الله خامنهای پاسخ مثبت داده فرمودند که کمونیستها نسبت به ما در مبارزه پیش قدمتر هستند![5]
همچنین استاد عرفانی یکاولنگی از بنیان گذاران سازمان نصر افغانستان در مصاحبهی در مورد محمد اسماعیل مبلغ چنین میگوید: «با آقای مبلغ از نزدیک آشنا شدم، وی چهرهی علمی و سیاسی بود که در برههای از زمان دچار نوسانات فکری شده بود (البتهچنین میگفتند و نسبت میدادند، خدا میداند)… بسیاری از روشنفکران مسلمان و غیر مسلمان با وی ارتباط داشتند که شاید از این جهت وی را متهم میکردند…»[6] بعد از این دوره، مبلغ دوباره به اسلام روی آورد. در پیوند با این دوره مرحوم میرآقاحقجو میگوید: درآخرین مقطع آقای مبلغ دوباره نزد حضرت آیت الله واعظ شهید آمده گفت: «در اثر تحقیقات اساسی من دوباره اسلام را قبول دارم به صورت علمی».[7] گفته میشود که مبلغ نزد شهید آیت الله واعظ توبه کرد و در پایان عمر با بزرگان سادات روابط حسنه پیدا نمود.
اما در پایان دههی پنجاه مناطق مرکزی از وجود رژیم کمونیستی و دست نشاندهگان روسها آزاد و با تأسف که از آغاز دههی شصت در اثر غفلت و ضعف مدیریت رهبران احزاب جهادی در مناطق آزاد شدهی مرکزی، احزاب چپی و افراد لائیک با دخالت جریانهای وابسته به مهدیهاشمی رئیس واحد نهضتها که بعداً اعدام شد، سازمانهای تندرو و افراطی را تقویت و جنگهای خانمانسوز داخلی باعث کشته شدن جمع کثیری از مردم مناطق مرکزی و مهاجرتها آغاز و اختلافات قومی مجدداً دامن زده شد و بهطور عمده سکولار جامعه هزاره که از سالها قبل داعی رهبری نسل نو هزاره مغول و شعلهیها را داشتند با همکاری احزاب و سازمانهای چپی نو ظهور به هجمههای فرهنگیبه روحانیت، ساداتومتدینین هزاره پرداختند و ازسوی مائوئیستهای کویتهی پاکستان در نشریات «عصری برای عدالت»، «امروز ما» و «طرح نو» طیف مذهبی بهویژه سادات و علما با توهینآمیزترین عبارات، موردحمله و تهمت و افتراء قرار میگرفتند و این خط در آن زمان در بیرون از افغانستان در میان مهاجرین افغانستان مقیم ایران و پاکستان دنبال میشد و تشکیک به نسب سادات و به مسخره گرفتن نشانهها و نماد مذهب و سادات با تعابیری همچون؛ «تشیع درباری»، «جامعهی مذهبی»، «جامعهی تشیع»، «اولاد چهل دزد» و… مخصوصاً سادات مورد هجمه قرار داشت، با تشکیل حزب وحدت این جریان تقویت گردید.
همچنان «شورای ملیت هزاره» طرح جریانهای چپی(پرچم و خلق) برای دامن زدن اختلافات قومی در میان گروههای اسلامگراها، هرچند مخالفان دکتر نجیب الله وی را بخاطر کنار گذاشتن سلطان علی کشتمند از پست صدارت متهم به هزاره ستیزی مینمایند، ولی برخی روشنفکران هزاره و آنهایی که در احزاب پرچم و خلق سهم داشتند، نسبت به دکتر نجیب الله دیدگاه خوش بینانه دارند وباور مندند که دکتر نجیب الله برای اولین بار «شورای ملیت هزاره» را ایجاد نمود و شخص وی مستقیم در جلسات این شورا حضور مییافت و همین طور طرح خود مختاری هزارهجات نیز از دکتر نجیب الله بود که برای تطبیق آن در بازگشت از کنفرانس ژنو به بهانهی سوخت گیری هواپیمایش به مشهد ایران نشست و بصورت مخفیانه با رئیس شورای مرکزی حزب وحدت و مسئولین استخبارات ایران ملاقات نمو و گفتگوها تا بعدها ادامه یافت.[8] اما جنرال عبدالقادر وزیر دفاع اسبق افغانستان در خاطرات خود، این برنامهی دکتر نجیب را از سیاست های منفور تباری وی مینامد، او در خاطراتش میگوید: در آخرین ماههای حکومت دکتر نجیب الله با وی ملاقات داشته و به نجیب گفتم: خوب تو بگو چه کار کردی که حالا من خود را ملامت کنم که در کنارت نایستادم؟
گفت: پشتون را سر ازبک زدم، ازبک را سر پشتون….
گفتم: این جرم تاریخی و خیانت ملی است.[9]
هزاره گرایی افراطی پس از تشکیل حزب وحدت؛ سال ۱۳۷۰ خورشیدی نخستین کنگره حزب وحدت در بامیان برگزار شد که درنتیجه آن تعداد اعضای شورای مرکزی و شورای عالی نظارت افزایش یافت و عبدالعلی مزاری بهعنوان رئیس شورای مرکزی انتخاب شد و در دوران ریاست عبدالعلی مزاری و بعداً محمد کریم خلیلی، عناصر التقاطی، لیبرال، مغولیستهای چپی عضو شورای مرکزی این حزب گردیدند و سِمتهای مهم در حزب را تصاحب کردند و در اثر اینکار میثاق وحدت[واساسنامه حزبوحدت] را به باد فراموشی سپردند و برخلاف مفاد آن عمل کردند، تا اینکه اختلافات تشدید یافته و جناحبندیهای جدیدی ایجاد شد. با دامن زدن و به اختلافات قومی و جنگ با دولت مجاهدین وحدت ملی میان اقوام ساکن در این کشور را خدشه دار و امروز بقایای آسیب دیدگان آن دوره عقدهمندانه از مردم تشیع انتقام میگیرند؛ با آنکه رهبران قدرت طلب معتقد بودند که پس از چند صد سال تحقیر وتوهین، کوجهای اجباری حذف فیزیکی از تمام معادلات کشور چه نظامی و سیاسی ظلم و استبداد ازطرف یک قوم خاص، به باور آن عده از رهبران قدرت طلب در دهه هفتاد حکومت انحصاری پشتون والی خاتمه یافت و يک فرصت استثنایی پيش آمده و آن ها از تجربیات گذشته پند نگرفتند و بخاطر منافع حکمتیار با دولت مجاهدین و حذف رقبای داخلی و هزارههای معتدل و حتی با اقوام سادات، قزلباش، بیات… نیز جنگیدند و قربانیان فراوانی را داد و این وضعیت بالاخره منجر به فاجعهی خونین ۲۳ سنبله ۱۳۷۳ خورشیدی در غربکابل و انشعاب حزب وحدت به دو جناح مزاری واکبری شد و محمد اکبری در بیانیهی خود مسئول اصلی مفاسد گذشته و حال عبدالعلی مزاری دانسته و گفت: «مزاری با شورای اتفاق که بزرگان و عالمان مناطق مرکزی افغانستان در سال 1358 خورشیدی تأسیس نمودند جنگید، با حرکت اسلامی، پاسداران جهاد، جبهه متحد، نهضت اسلامی نیز جنگید و کسی بود که در ظرف 14 و 15 سال احوالات او اگر دقت شود %90 در صد درگیری او را با احزاب جهادی نشان میدهد»؛ با کشته شدن مزاری به دست طالبان و سقوط غرب کابل، نیروهای جناح مزاری به رهبری محمد کریم خلیلی در بامیان مستقر شدند و درگیری بین گروههای شیعه از سر گرفته شد و نیروهای جناح خلیلی متهم به ترور فرماندهان و شخصیتهای شیعی در مناطق مختلف شدند که این روند تا دههی هشتاد ادامه یافت و اکنون نیز خطر فراگیر شدن اندیشهی سکولاریستی در بین جوانان، حتی در میان عدهی از طلاب جوان و بیشتر در شبکههای اجتماعی، رو به پیشرفت است.
ج) در حد پیشنهاد:
– هزاره عضوی از پیکر جامعهی اسلامی افغانستان است و کسانی که در داخل و خارج کشور و تطبیق کنندگان، پروژههای استخباراتی بیگانه هستند آزرهی دین ستیز هستند؛ هزارهی ارزشگرا خود را در غم برادران مسلمان خود شریک میدانند و باورمند هستند که در افغانستان تنها هزاره مورد خشونت نبوده و نیستند، بلکه مراکز عبادی برادران اهل سنت در مسجد خلیفه علاالدین، مسجد کارته چهار، مسجد وزیر اکبر خان(دو مرتبه)، مسجد کوتل خیرخانه و دیگر نقاط پایتخت و ولایات، هموطنان ما حتی در دوران جمهوریت نیز در امن نبودند، هزاره دوست دارند که با دیگر اقوام با هم برادر زندگی مسالمت آمیز داشته باشند، اما فاشیسم آزرهگی میخواهند با هزاره ستیزی، هزارهها را با چند دستهگی، هویت مذهبیشان را زیر چکش نفرت بکوبد و به بهانهی یکدستسازی هویت قومی، هزاره را به خاک سیاه بنشاند.
– مزاری و نسل کشی هزارهها، پس از تسلط گروههای چپی در 7 ثور 1357 خورشیدی ثبت تاریخ شود، در دههی شصت زمانی که مزاری پا به عرصهی سیاست در هزاره جات گذاشت، جنگهای نیابتی و خانمانسوز داخلی آغاز و بیش از پنجاه هزار انسان کشته شد و نخستین دولت اسلامی سقوط کرد و در دههی هفتاد نیز برای منافع حکمتیار علیه دومین دولت اسلامی به نفع دیگران و حزب اسلامی به رهبری حکمتیار جنگید، تنها در غرب کابل و فجایع چنداول، افشار، 23 سنبله، کشتن بدون محاکمهی زندانیان کوته گانی و دیگر اعدامها… بیش از سی هزار انسان مسلمان شیعه کشته و هزاران تن دیگر آواره و تمام امکانات نظامی و غرب کابل را به گروه طالبان تسلیم نمود و به گفتهی جعفر مهدوی کشتار هزارهها در این دهه سنگینتر از دوران عبدالرحمان خان بود، اما عدهای نا آگاهانه مزاری را نجات بخش و عدالت خواه آزادی بخش و جنگهای خانمانسوز غرب کابل را مقاومت میدانند؛ به امید روزی که مردم ما آگاه شوند و حقیقت را بدانند.
– حدیث میخ و مُخ و باقی قضایا(زدن میخ آهنی بر مغز گروگانها، افشای فیلمهایی مستهجن از شکنجهی زنان اسیر، بستن اسیر بر موشکهای سکر، دریافت جنازههای انسان در کف مخزن تانکر تیل واقع انستیتوت علوم اجتمای، دشنامهای رکیک مستنطقان بازداشتگاه کوته گانی به پیامبراسلام(ص)، حضرت زهرا و اهلبیت(ع)، فروش شپش…) اکثراً در خاطرات اعضای حزب وحدت: علی جان زاهدی، محقق دایمرداد، عزیز رویش، مسیح ارزگانی، سید رحمت الله مرتضوی… ذکر شده است.
– دیدگاه شخصی سیاسیون از حضور «فاطمیون» در سوریه، باعث کینه و نفرتِ گروههای تکفیری و تروریستی و حامیان آنها علیه جامعهی تشیع برانگیخته میشود.
– اظهارات اخیر محقق: «کسانیکه میخواهند مقاومت کنند، من به آنها اجازه میدهم تا آنها هم وارد عمل شوند.»، پس از گفتههای نا سنجیدهی محقق و دعوت مردم بدون هیچگونه پشتیبانی و حمایت به اقدام نظامی، سختگیریها بر مردم غرب کابل بیشتر شده، مردمی که در فکر زندگی و معیشتی خود هستند، اما نه گفتن به سخنان نا سنجیده سیاسیون، مانع تکرار از زیان و ضرر جنک و نفاق تلخ گذشته خواهد بود. مگر در نخستین روزهای بقدرت رسیدن امارت اسلامی، آیت الله واعظ زاده بهسودی، جعفر مهدوی، سید صوفی گردیزی(نماینده محقق)… مردم را برای حمایت از امارت تشویق نکردند و امروز که منافع سیاسی شان برآورده نشده مردم را به قیام فرار میخوانند.
– وقتی در مذاکرات قطرچهار نفر(دکتر امین احمدی، دکتر رسول طالب، محمد ناطقی و حبیبه سرابی) شرکت نمودند و پس از بازگشت به کابل و حضور در یکی از جلسات شورای علمای شیعه، نگفتند که از جمهوریت نباید دفاع شود، دنیا تصمیم گرفتند که امارت بیاید، با آنکه در یکی از مذاکرات یکی از اعضای دفتر سیاسی امارتیها در قطر گفته بود: ما به قانون احوال شخصیۀ شما اهل تشیّع کاری نداریم؛ ولی مهم این است که شما به فرق برادران ما میخ زدهاید… تا قبل از فرار اینها، مگر برخی نمیگفتند طالب فرشتهی نجات هست؟
– اگر منافع مردم برای تان مهم بود، چرا بخاطر معاملات پنهانی، عجولانه و ناسنجیده و شتابزده هزارهها را خودتان خلع سلاحِ نمودید و تروریستها را نسبت به ریختن خون آنها جریتر نمودید؟
– سیاسیون در جنگهای داخلی احزاب و اقوام، سهم بزرگ در ایجاد نفرت علیه تشیع و هزارهها و تداوم کشتار سیستماتیک آنها داشته و دارند؛ در نگاهِ شبکههای تروریستی، حضور بیست سالهی امریکا و غرب در افغانستان و طبعاً در قرائت آنان همراهی و همگامی سیاسیون هزاره، جادهصافکن اجنبیها و همکار دشمن به شمار میآیند که بیشترین استقبال و تأثیرپذیری از حضور غرب و ارزشهای آن (آزادی، دموکراسی، حقوق بشر…) داشتند، توهین آشکار به مقدسات دینی و از جمله نام مسجدی از پیامبراسلام(ص) به نام مزاری و دنبالهرو دشمن بودند، دینستیزی در فضای مجازی… حتماً تاوان این همه را در اثر اشتباه سیاسیون و اسلام ستیزان دهههای هشتاد و نود را مردم تشیع و هزاره بپردازند؟
در حالی که آنان خود کشور را تحویل طالبان دادند و به بهشت شدّاد غرب و اروپا گریختند و از آن سوی دنیا مردم را به اعتراض و آشوب و هشتک بازی تشویق میکنند!
– نباید دوباره تجربهی تلخ جنبش روشنایی در حال تکرار شدن باشد، زحمات مردمی که صادقانه و مسئولانه وارد این کارزار شدند را مصادره و معامله کردند، خون جوانان تحصیلکردهی خانوادههای ریخته شد، جنبش روشنایی به نقطهی اوج دادخواهی خود نزدیک میشد و اما سیاسیون میلیونها دالر از مردم و کشورهای بیرونی دریافت و در نهایت رهبران جنبش گام به گام راه معامله و به امتیازات مادی و سیاسی رسیدند و نکند نه میلیون توئیت با همان شصت و یک هزار توئیت قابل مهار شود؛ وقتی لیدر این کارو زار شیخکهای مفلوک: محمد حسین فیاض، نسیم جعفری و دیگر فتنهانگیزان دین ستیز و رانده شده از جامعهی هزاره باشند.
– دههی شصت در هزارهجات(ضرورت به آمار و بررسی دقیقتری دارد).
– دههی هفتاد(قدرت طلبی) مخصوصاً فاجعهی 23 سنبله 1373 خورشیدی.
– حادثهی تلخ و خونین ۱۹ جدی ۱۳۷۹ خورشیدی منجر به شهادت ۳۸۶ تا حدود ۶۰۰ نفر مردم بی گناه تشیع یکاولنگ(95% سادات و 5% هزاره)، عاملان این کشتار گروه طالبان و حزب وحدت به رهبری خلیلی هستند.
– ۲۰ دلو ۱۳۸۴ خورشیدی همزمان با روز عاشورا شیعیان در مهدیه شهر هرات به اثر حملات تروریستی ۷ تن شهید(اکثراً غیر هزاره) که این حادثه در میان مردم به حادثهی عاشورای هرات موسوم است.
– حملهی تروریستی بر مراسم عزاداری عاشورا 15 قوس 1390 خورشیدی در زیارت منسوب به ابوالفضل مراد خانی کابل 60 نفر شهید (60% غیر هزاره) و همزمان انفجار دیگری در مزار شریف نیز رُخ داد.
– حملهی انتحاری به معترضین موسوم به جنبش روشنایی 2 اسد 1395 خورشیدی بیش از 60 شهید(%70 هزاره و 30% غیر هزاره) در میدان دهمزنگ کابل رُخ داد.
– روز عاشورا، ۱۵ قوس ۱۳۹۰ خورشیدی، حملات انتحاری میان عزاداران در کابل، مزار و قندهار(%80 غیر هزاره) صورت گرفت.
– شب عاشورا، ۲۰ میزان ۱۳۹۵ خورشیدی، داخل زیارتگاه سخی، کابل. ۴۴نفر شهید(%60 غیر هزاره) شده است.
– روز عاشورا، ۲۱ میزان ۱۳۹۵خورشیدی، انفجار در شهر بلخ، ۱۴ عزادار شهید شدند.
– اربعین، ۱ قوس ۱۳۹۵ خورشیدی، انفجار در مسجد حضرت باقرالعلوم(ع) در غرب کابل، ۲۷ نفر شهید شدند.
– فاجعهی خونین میزوالنگ ولایت سرپل(اکثراً در باغ سید اسماعیل)، سال 1396 خورشیدی حدود 50 تن تیرباران و به شهادت رسیدند (20% هزاره و 80% غیر هزاره) مصداق عینی نسل کشی اهل تشیع است.
– حملهی تروریستی۷ جدی ۱۳۹۶خورشیدی، به دفتر تبیان و خبرگزاری صدای افغان در برچی کابل ۵۳ تن از دانش آموزان، دانشجویان، خبرنگاران و نخبگان حوزه و دانشگاه به شهادت رسیدند.
– حملهی تروریستی ۳ سنبله ۱۳۹۶ خورشیدی، به نمازگزاران مسجد امام زمان(عج) در خیرخانه کابل. ۱۴ نفر شهید شد.
– حملهی تروریستی ۷ میزان ۱۳۹۶ خورشیدی(هشتم محرم)، در حسینیه عمومی قلعه فتحالله کابل ۶ تن به شهادت رسید.
– حملهی تروریستی ۲۸ میزان ۱۳۹۶ خورشیدی، به مسجد امام زمان(عج) در برچی کابل. ۱۰۰ شهید شد.
– حملهی تروریستی ۳۰ قوس ۱۳۹۶خورشیدی، در نزدیکی کتابخانه رسالت در شهرک جبرییل هرات ۶ شهید شد.
– حملهی تروریستی ۱ حمل ۱۳۹۷ خورشیدی، همزمان با برافراشتن شدن عَلَم درمسیر منتهی به زیارت سخی 6 نفر شهید شد.
– حملهی تروریستی ۲ ثور ۱۳۹۷خورشیدی، در مرکز صدور تذکره (شناسنامه) در برچی. ۶۹ نفر شهید.
– حملهی تروریستی12 اسد 1397 خورشیدی در مسجد امام زمان(عج) خواجه حسن گردیز60 نفر سادات شهید شدند.
– حملهی تروریستی ۲۴ اسد ۱۳۹۷ خورشیدی، به مرکز آموزشی موعود، در برچی کابل. ۴۸ دانشآموز شهید شدند و تمامی قربانیان زیر ۲۰ سال سن داشتند.
– حملهی تروریستی ۲۳ ثور ۱۳۹۹ خورشیدی، در شفاخانه زنان و کودکان (پزشکان بدون مرز) در برچی کابل، مادران و نوزادان مورد هدف قرار گرفتند و ۲۴ نفر از جمله ۱۸ مادر به شهادت رسیدند.
– حملهی تروریستی ۳ عقرب ۱۳۹۹ خورشیدی در مرکز آموزشی کوثر دانش در برچی کابل. ۱۰۰ دانشآموز شهید شدند.
– ۱۸ ثور ۱۴۰۰ خورشیدی (۲۵ رمضان ۱۴۴۲ق)، انفجار ماشین بمبگذاری شده در نزدیکی مدرسه سیدالشهدا(ع) واقع دشت برچی، ۸۵ نفر شهید شدند که بیشتر آنها دختران دانشآموز بودند.
– حملهی تروریستی 16 میزان 1400 خورشیدی در مراسم نماز جمعه مسجد جامع سیدآباد شهر قندوز 70 نفر شهید شد.
– حملهی تروریستی 23 میزان 1400 خورشیدی در مراسم نماز جمعه مسجد فاطمیه قندهار 40 نفر شهید شدند.
– حملهی تروریستی ۸ میزان 1401 خورشیدی به مرکز آموزشی کاج 53 تن شهید شده که ۷ تن از شهدای این مرکز مربوط قوم سادات و 3 تن از قوم بیات هستند و 20% این شهدا غیر هزاره را شامل است.
هرچند در دیگر حملات تروریستی از یکاولنگ تا میرزاولنگ، صادقیه و مهدیه هرات، مزار، گردیز، قندوز، قندهار، نقاط مختلف پایتخت کشور … ثابت میکند که اقدام تروریستان قومی نیست، زیرا در حملهی تروریستی کاج، اولین خون از سید به زمین ریخت، اولین توییت را عالم سید در هشتک نسل کشی هزاره داد و به شورای علمای شیعه پشنهاد و تقاضای حمایت نمود ولی از سوی اکثریت اعضا این پیشنهاد رد شد، اولین سید روزنامه نگار به توییت هشتک پیوست که مبادا به تعصب متهم شود ولی اعتراضات خود را نیز در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشت. کسانی که الآن هشتک میگذارند و بحث را قومی میسازند، یک زمانی شعار میدادند که آزره و اوغو بِراره، دشمن شورای نظاره و حال برعکس شده، امید که روزی مسببان جنایات جنگی به پنجه عدالت سپرده شوند.
امید وارم که جوانان آگاه دست بکار شوند و نگذارند که افراطیون دوباره خون شهدا را وجهه معاملات پنهانی قرار دهند و نیز جنایات جنگی و تبعیض نژادی از چشم جهانیان پنهان بماند.
امید است که روزی این کشتارها متوقف شود، پیروان همهی مذاهب و اقوام در کنار هم با صلح و دوستی زندگی کنند.
و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت
سید جعفر عادلی«حسینی»
22 میزان 1401 خورشیدی – شهر مالمو سوئد
[1]. سید محمد حسين فرهنگ: «جامعه شناسى و مردم شناسى شيعيان افغانستان» ص، 56؛ طبقات ناصرى، ج1 صص، 424 – 29 در وصف سلاطين غوريه؛ تاريخ طبرى، ج4 ص، 46 .
[2]. روضةالصفا، سيد برهان الدين خواوند شاه بلخى (مشهور بهمير خواوند) ج4، ص، 102) .
[3]. دیدگاه ایشان به تفصیل در کتاب ثابت قدم(خاطرات من از جمهوریت تا جمهوری اسلامی افغانستان) ذکر شده است.
[4]. ماه¬نامه پيام مستضعفين، شماره مسلسل 71، خرداد 1368، ص 58 .
[5]. سایت پیام آفتاب، مورخ ۲۸/۸/۱۳۸۶ و سایت پندار نو.
[6]. پیام مستضعفین، شماره ۷۱، ص ۶۰.
[7]. مصاحبه اختصاصی میرآقا حفجو، www.payamemojahed.com.
[8]. تفصیل این گزارش در کتاب ثابت قدم(خاطرات من از جمهوریت تا جمهوری ا سلامی افغانستان) ذکر شده است.
[9]. آرزو، پرویز، خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، چاپ دوم، هامبورگ: زمستان ۱۳۹۲، ص۴۱۰.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.