۲۴ ساعت پیش از اسارت عبدالعلی مزاری، از شبهای ۲۰ و ۲۱ حوت ۱۳۷۳ خورشیدی اینگونه آغاز میشود. این شبها از غمانگیزترین و عبرتآموزترین لحظات در تاریخ جنگهای داخلی افغانستان به شمار میآیند که هنوز در حافظه جمعی مردم زندهاند. امامعلی ترکمنی، مشهور به «محمد کرگ» و ملقب به «شهید زنده»، تنها بازمانده آن فاجعه […]
۲۴ ساعت پیش از اسارت عبدالعلی مزاری، از شبهای ۲۰ و ۲۱ حوت ۱۳۷۳ خورشیدی اینگونه آغاز میشود. این شبها از غمانگیزترین و عبرتآموزترین لحظات در تاریخ جنگهای داخلی افغانستان به شمار میآیند که هنوز در حافظه جمعی مردم زندهاند.
امامعلی ترکمنی، مشهور به «محمد کرگ» و ملقب به «شهید زنده»، تنها بازمانده آن فاجعه است. او که اصالتاً هزاره و اکنون در هالند زندگی میکند، گزارشی تکاندهنده از تیرباران زندانیان در «کوتی گانی» ارائه کرده است.
بهگفته او، در شب ۲۰ حوت، حوالی ساعت ۹ شب، هشت زندانی که دست و پایشان با ولچک بسته شده بود، از زندان «کوتی گانی» واقع کوچه «میرسیدعلی یخسوز» در برچی با یک موتر روسی به اقامتگاه عبدالعلی مزاری در کارته سه منتقل شدند. در همانجا، حکم غیابی اعدامشان صادر گردید. سپس آنان به ساختمانی مخروبه در کارته چهار انتقال یافته و تیرباران شدند. تنها امامعلی ترکمنی به شکل معجزهآسا از مرگ نجات یافت.
در میان این افراد، نجمالدین مصلح، یکی از چهرههای برجسته سیاسی، نیز حضور داشت. او ترکتبار و اهل ولسوالی جرم بدخشان بود؛ رئیس اداره امور دولت اسلامی افغانستان و از همکاران نزدیک برهانالدین ربانی. وی با هدف گفتوگو برای توقف جنگ، در مکرویان با جنرالان جنبش ملی دیدار داشت. 10جدی 1371 خورشیدی، پس از هماهنگی با قومندانان حزب اسلامی و حزب وحدت و همکاری برخی جنرالان جنبش (از جمله جنرال فوزی و جنرال روزی)، به غرب کابل انتقال و به گروگان گرفته شد و نهایتاً 20 دلو 1373 خورشیدی در کارته چهار، تیرباران گردید.
۲۴ ساعت پس از این رویداد، شامگاه ۲۱ حوت ۱۳۷۳، عبدالعلی مزاری با لباس مبدل از مسیر چهارآسیاب حرکت کرد؛ اما پیش از رسیدن به پل گلباغ، در منطقه ریشخور توسط قومندان دینمحمد چهلستونی از حزب اسلامی شناسایی و بازداشت شد و سپس به قرارگاه ملا بورجان انتقال یافت.
براتعلی جعفری، معروف به «شیر کاراته»، از هزارههای بهسود و از زندانیان کوتی گانی، روایت میکند:
«شکنجههایی که در کوتی گانی دیدم، از آنچه در زندان پلچرخی تجربه کرده بودم، بسیار وحشیانهتر بود.»
او درباره وضعیت نجمالدین مصلح چنین میگوید:
«مصلح بهگونهای وحشیانه شکنجه میشد. لجام بر دهانش میزدند، بر پشتش سوار میشدند و هنگامی که از شدت درد دیگر توان راهرفتن نداشت، از بیضهاش گرفته و با چوب تیز به نشیمنگاهش میکوبیدند.»
برای آزادی مصلح، مبلغ پنج میلیون دلار خواسته شده بود. برادرش، دکتر قمرالدین مصلح، پزشک متخصص مقیم آلمان، توانست تنها یک میلیون دلار فراهم کند. اما حاجی محراب بهسودی، که بهعنوان واسطه معرفی شده بود، این مبلغ را نپذیرفت و گفت:
«اگر این پول را بگیرم، مزاری مرا گردن خواهد زد. ما پنج میلیون خواستهایم و تو با یک میلیون آمدهای؟»
در ادامه، جنرال خداداد هزاره و ایلاقی (از بستگان مزاری) با همراهی حسین مبلغ (فرزند شهید اسماعیل مبلغ)، چند بار با برادر مصلح در کشور آلمان دیدار کردند. جنرال خدایداد و ایلاقی وعدههای فریبنده داد، اما در نهایت، نجمالدین مصلح، پیش از فرار مزاری، همراه با هفت تن دیگر به دستور او تیرباران شد.
مصلح، چهرهای صلحطلب و رئیس شورای حل منازعات بود. نه نظامی و نه تصمیمگیرنده جنگ، نه در میدان نبرد بود؛ دغدغهاش تنها آشتی و نجات جان غیرنظامیان کابل بود. جرمش، تلاش برای صلح بود و برای همین قربانی شد.
او که خود را همسرنوشت با هزارهها و از اقلیتهای محروم میدانست، در نهایت توسط همان قوم، به جرم خیرخواهی، تیرباران گردید.
این رویداد، نمونهای از رفتار خشن حزب وحدت با اسرا بود. عبدالعلی مزاری با حذف فیزیکی نخبگان اقوام مختلف – حتی از میان هزارهها – مشروعیت سیاسی و اجتماعی حزب وحدت را تضعیف کرد و این حزب را به نهادی برای معاملات سیاسی و تسویهحسابهای نظامی تبدیل ساخت.
جعفر عطایی در فیسبوک خود مینویسد:
«حزب وحدت، بسیاری از خائنین فاجعه افشار را از مناطق دولت دستگیر و به غرب کابل منتقل کرده بود. نجمالدین مصلح، رئیس دفتر ربانی، نیز توسط نیروهای اپراتیفی حزب وحدت از منطقه دولت ربوده شد. در این روند، هزارههای سنی و برخی از فرقههای اسماعیلی نیز دخیل بودند…»
او همچنین تاکید میکند که روایت دیدار صلحآمیز مصلح با جنبش و تحویل او به حزب وحدت، ساختۀ دولت ربانی است تا ماجرا را به درگیری درونقومی اوزبیکها تقلیل دهد.
مهمترین نکته، اعتراف به آدمربایی از سوی حزب وحدت است. آنان از یک فعال اداری، سیاسی و چهره غیرنظامی، پنج میلیون دلار درخواست کردند و چون این مبلغ فراهم نشد، او را سر به نیست کردند. مصلح نه نظامی بود، نه دشمن؛ بلکه تنها دغدغهاش نجات جان انسانها بود. قتل او – بدون محاکمه و دفاع – لکه ننگی بر جبین آن حزب باقی گذاشت. و ساعاتی بعد، قاتل او نیز بیرحمانه کشته شد.
جعفر عطایی، از تو سپاسگزاریم که با شهامت، لب به اعتراف گشودی و بخشی از حقیقت را برملا ساختی. اما انتظار است که نام کسانی از نیروهای اپراتیفی حزب وحدت که در این آدمربایی و جنایت دست داشتند نیز فاش گردد. ملت، نامها را میخواهد.
با احترام
سید جعفر عادلی حسینی / بلژیک – بروکسل
30 حمل 1404-19April2025
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.