۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » سخنرانی
  • شناسه : 2748
  • ۲۷ حمل ۱۴۰۴ - ۰:۳۴
  • 15 بازدید
T. adele 1
پارادایم‌های متضاد در افغانستان(1)

پارادایم‌های متضاد در افغانستان(1)

(تحلیل عملکرد احزاب راست‌گرا و چپ‌گرا) از برگزارکنندگان این نشست برای طرح این موضوع مهم تشکر می‌کنم. در این جلسه، صرفاً به تبیین معنای اصطلاحی عنوان فوق و ارائه مطالب کلی به عنوان مقدمه‌ای بر بحث «پارادایم‌های متضاد در افغانستان» خواهیم پرداخت. بررسی عملکرد احزاب چپ‌گرا و راست‌گرا در افغانستان را به نشست بعدی واگذار […]

(تحلیل عملکرد احزاب راست‌گرا و چپ‌گرا)

از برگزارکنندگان این نشست برای طرح این موضوع مهم تشکر می‌کنم. در این جلسه، صرفاً به تبیین معنای اصطلاحی عنوان فوق و ارائه مطالب کلی به عنوان مقدمه‌ای بر بحث «پارادایم‌های متضاد در افغانستان» خواهیم پرداخت. بررسی عملکرد احزاب چپ‌گرا و راست‌گرا در افغانستان را به نشست بعدی واگذار خواهیم کرد.

واژه «پارادایم» (Paradigm) یک اصطلاح علمی و فلسفی است که به الگو، چارچوب فکری یا نظام‌واره‌ای از باورها، روش‌ها و مفروضات گفته می‌شود که در یک دوره‌ی خاص، بر طرز فکر و رفتار یک جامعه علمی یا فرهنگی حاکم است.

برای مثال:

در علم، پاردایم نیوتنی تا مدت‌ها دیدگاه غالب درباره فیزیک بود تا اینکه پاردایم اینشتینی جای آن را گرفت.

در علوم اجتماعی، ممکن است بگوییم که «پاردایم لیبرالیسم» بر سیاست‌های یک کشور حاکم است.

در فارسی، گاهی معادل‌هایی چون الگوواره، الگوی مسلط، چارچوب فکری، یا بینش مسلط برای «پارادایم» استفاده می‌شود.

در زمینه احزاب سیاسی، «پارادایم» به چارچوب فکری و ارزشی حاکم بر یک حزب یا نظام حزبی گفته می‌شود؛ یعنی مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژی‌ها و روش‌هایی که جهت‌گیری سیاسی و تصمیم‌گیری‌های حزب را شکل می‌دهند.

برای مثال:

پارادایم سوسیالیستی: حزبی که بر مبنای عدالت اجتماعی، مالکیت عمومی و برابری اقتصادی حرکت می‌کند.

پارادایم لیبرالیستی: حزبی که بر آزادی فردی، اقتصاد بازار آزاد و حقوق بشر تأکید دارد.

تغییر پارادایم در حزب: وقتی حزبی از ایدئولوژی چپ به راست، یا از سیاست‌های محافظه‌کارانه به اصلاح‌طلبانه تغییر جهت می‌دهد.

در کل، وقتی گفته می‌شود «پارادایم حاکم بر یک حزب»، منظور جهت‌گیری کلی فکری و روشی آن حزب در مواجهه با موضوعات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است.

تاریخ سیاسی افغانستان همواره عرصه رقابت و کشمکش میان ایدئولوژی‌های متضاد بوده است. از دهه‌های آغازین قرن بیستم تاکنون، احزاب و جریان‌های مختلف، با گرایش‌های چپ‌گرا و راست‌گرا، برای تعیین مسیر آینده کشور تلاش کرده‌اند. این تقابل که ریشه در دیدگاه‌های متفاوت درباره حکومت، اقتصاد، دین و جامعه دارد، گاه به اصلاحات و تحولات مثبت و گاه به بحران‌های عمیق و جنگ‌های داخلی منجر شده است.

چپ‌گرایان، که عمدتاً از تفکرات سوسیالیستی و مارکسیستی الهام می‌گرفتند، خواهان اصلاحات ساختاری، برابری اجتماعی و کاهش نفوذ سنت‌های مذهبی در سیاست بودند. در مقابل، راست‌گرایان که بیشتر به جریان‌های اسلام‌گرا و محافظه‌کار تعلق داشتند، از ارزش‌های دینی، اقتصاد بازار آزاد و نقش محوری سنت‌ها در جامعه دفاع می‌کردند.

عملکرد این دو جریان فکری در تاریخ معاصر افغانستان بررسی شود. از ظهور احزاب مارکسیستی در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی (۱۹۶۰ میلادی) و کودتای ۱۳۵۷ تا شکل‌گیری مقاومت‌های اسلامی، جنگ‌های داخلی، تحولات پس از ۲۰۰۱ و وضعیت کنونی، همه در چارچوبی تحلیلی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند.

نتیجه‌گیری

«پارادایم‌های متضاد» به تقابل بنیادی میان این جریان‌های فکری اشاره دارد و در تحلیل عملکرد احزاب راست‌گرا و چپ‌گرا در افغانستان، به بررسی این اختلافات و تأثیر آن‌ها بر تاریخ و جامعه کشور می‌پردازد.

هدف این بررسی نه قضاوت، بلکه ارائه تصویری روشن از کارنامه سیاسی و اجتماعی این احزاب است تا خواننده بتواند با آگاهی بیشتر، تأثیر این تقابل را بر تاریخ و سرنوشت افغانستان درک کند و امید است که این بحث بتواند گامی در مسیر شناخت بهتر سیاست افغانستان و درس‌آموزی از گذشته باشد.

پارادایم‌های متضاد در افغانستان

در تاریخ سیاسی افغانستان، دو پارادایم متضاد عمده وجود داشته‌اند:

چپ‌گرایی – شامل احزاب سوسیالیستی و مارکسیستی مانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان (جناح‌های خلق و پرچم) که به اصلاحات اجتماعی، دولت‌گرایی در اقتصاد و جدایی دین از سیاست باور داشتند.

راست‌گرایی – شامل احزاب اسلام‌گرا و محافظه‌کار مانند احزاب جهادی، که بر حفظ سنت‌ها، اقتصاد بازار آزاد و نقش برجسته دین در حکومت و جامعه تأکید داشتند.

این تضاد، به‌ویژه در دهه‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ خورشیدی (۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی)، زمینه‌ساز جنگ‌های داخلی، کودتاها و درگیری‌های شدید سیاسی شد که پیامدهای آن همچنان در سیاست و جامعه افغانستان دیده می‌شود.

دوره دموکراسی و احزاب در افغانستان فصلی مهم، پرفراز و نشیب در تاریخ معاصر این کشور است. این دوره با امید به مشارکت سیاسی، حقوق شهروندی و آزادی بیان آغاز شد، اما با چالش‌های جدی نیز روبه‌رو بود. در ادامه، نگاهی گذرا به مهم‌ترین مراحل این دوره می‌اندازیم:

  1. دوران سلطنت مشروطه (دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۲ خورشیدی)

آغاز تجربه دموکراسی: با صدور قانون اساسی ۱۳۴۳ خورشیدی در زمان شاه محمد ظاهر، افغانستان برای نخستین‌بار شاهد فضای باز سیاسی، تأسیس پارلمان، و شکل‌گیری احزاب نیمه‌رسمی شد.

پارلمان: شوراهایی همچون «شورای ملی» با انتخابات آزادتر شکل گرفتند، اگرچه هنوز قدرت نهایی در دست پادشاه بود.

احزاب: احزاب رسمی به‌صورت محدود و بدون ساختار روشن فعالیت می‌کردند. بیشتر آن‌ها در قالب انجمن‌ها یا حلقات فکری فعالیت داشتند (مثلاً حزب خلق، شعله جاوید، جمعیت اسلامی و…).

  1. دوره جمهوری محمد داوود (۱۳۵۲–۱۳۵۷)

لغو دموکراسی: پس از کودتای ۱۳۵۲، محمد داوود خان نظام جمهوری را اعلام کرد و عملاً تمام احزاب را منحل کرد.

تمرکز قدرت: داوود حزب انحصاری خود (حزب وطن) را ایجاد کرد، اما فضای سیاسی کاملاً امنیتی و کنترل‌شده بود.

  1. دوره حکومت کمونیستی و اشغال شوروی (۱۳۵۷–۱۳۷۱)

نظام تک‌حزبی: با تسلط حزب دموکراتیک خلق افغانستان، فعالیت سایر احزاب ممنوع شد. تنها شاخه‌های داخلی این حزب (خلق و پرچم) قدرت داشتند.

سرکوب مخالفان: ده‌ها هزار نفر به جرم عضویت یا گرایش به احزاب مخالف اعدام یا زندانی شدند.

مقاومت مسلحانه: در برابر سرکوب، گروه‌های مجاهدین شکل گرفتند که هر یک با ساختار حزبی جداگانه عمل می‌کردند (احزب هفتگانه اکستان و احزاب هشتگانه مقیم ایران).

  1. دوران مجاهدین (۱۳۷۱–۱۳۷۵)

تعدد احزاب: با سقوط حکومت نجیب، احزاب مجاهدین وارد کابل شدند. اما نبود فرهنگ دموکراتیک و رقابت سالم باعث جنگ‌های داخلی میان احزاب شد.

فرصت‌سوزی: به‌رغم فضای آزاد سیاسی، هر حزب منطقه‌ای عمل می‌کرد و سهم‌خواهی قومی و مذهبی جای دموکراسی را گرفت.

  1. دوره طالبان اول (۱۳۷۵–۱۳۸۰)

لغو کامل فعالیت‌های حزبی و سیاسی: طالبان با استقرار حکومت امارتی، هرگونه فعالیت حزبی، رسانه‌ای و انتخاباتی را ممنوع اعلام کردند.

  1. دوره جمهوری اسلامی افغانستان (۱۳۸۱–۱۴۰۰)

بازگشت دموکراسی: با حمایت جامعه جهانی، قانون اساسی جدید تصویب و نظام ریاستی با انتخابات سراسری برقرار شد.

رشد احزاب: بیش از ۱۰۰ حزب سیاسی ثبت شدند، ولی اغلب احزاب شخصیت‌محور، قومی و فاقد پایگاه مردمی واقعی بودند.

انتخابات: چندین انتخابات ریاست‌جمهوری و پارلمانی برگزار شد، اما با اتهامات گسترده تقلب، بی‌اعتمادی عمومی و مداخلات خارجی مواجه بود.

  1. بازگشت طالبان (۱۴۰۰ تا اکنون)

تعلیق کامل دموکراسی: با سقوط جمهوریت و تسلط دوباره طالبان در ۲۴ اسد ۱۴۰۰، فعالیت تمامی احزاب متوقف و نهادهای انتخاباتی منحل شدند.

ممنوعیت فعالیت سیاسی: طالبان اعلام کردند که به نظام حزبی باور ندارند و حکومتی غیرانتخابی بر اساس «امارت اسلامی» را اجرایی می‌سازند.

نتیجه‌گیری:

تجربه دموکراسی در افغانستان هرچند مقطعی و ناقص بود، اما در دهه‌های گذشته بستری برای رشد سیاسی و مدنی فراهم کرد. با این حال، ضعف نهادینه‌سازی، مداخلات خارجی، فساد، قومی‌گرایی و افراط‌گرایی، مانع تثبیت یک دموکراسی پایدار شد. آینده احزاب و دموکراسی در گروی اراده ملی، وحدت سیاسی و حمایت از نهادهای مستقل است.

گزارش از: پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی

تببلیغات بحث احزاب 1