حضرت خدیجه(س) بانوی ثروتمند حجاز، پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائده بن اصم بن….) که سلسله آنها از «لوی» با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک می شود. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است. حضرت خدیجه بنا به روایتی گویا قبل از ازدواج با […]
حضرت خدیجه(س) بانوی ثروتمند حجاز، پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائده بن اصم بن….) که سلسله آنها از «لوی» با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک می شود. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است.
حضرت خدیجه بنا به روایتی گویا قبل از ازدواج با رسول خدا، ۲ بار شوهر کرده است که هر دو از دنیا رفتند. عده ای از علمای بزرگ معتقدند که خدیجه قبلا ازدواجی نکرده و فرزندان منتسب به او، مربوط به خواهرش می باشد. برای مثال ابولقاسم کوفی، احمدبلاذری، علم الهدی (سید مرتضی) در کتاب «شافی» و شیخ طوسی در «تلخیص شافی»آشکارا می گویند که خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبراسلام(ص)، «عذرا» بوده است. این نظر را علامه مجلسی نیز تأیید کرده است . او می نویسد: «صاحب کتاب انوار والبدء»گفته است که زینب و رقیه دختران هاله ،خواهر خدیجه(س)بودند. برخی از معاصران نیز چنین ادعاکرده اند و برای اثبات ادعای خود کتابهایی چون بنات النبی(ص) ام ربائبه نوشته اند.
با شواهد تاریخی و گفته های پیامبر گرامی اسلام(ص) حضرت خدیجه(س) با فداکاری و ثروت که در راه پیشبرد مکتب اسلام هزینه کرد می توان یکی از سه ستون این مکتب شمرد و بنا بر این حقی بزرگی بر مسلمانان دارد؛ اما باهمه این عظمت و فداکاری از آن حضرت متناسب با شأن وشوکتش در میان مسلمین یاد و تجلیل نمی گردد؟
حضرت خدیجه(س) یکی از مظلومین تاریخ مکتب اسلام است. پس بیایم با درک این حقایق تاریخی، عصبیت های جاهلانه را کنار بگزاریم واز شخصیت های مؤثرمکتب مان آن گونه که هستند ارزش گذاری و داوری نمایم و به واقع وظیفه همه مسلمین و به ویژه پیروان فرزندان آن است تا مسؤلیت ایمانی و وجدانی شان را در قبال معرفی وشناساندن آن بانوی بزرگوار اسلام در جامعه ادا نمایند وبا برگذاری نشستها وسیمنارها در معرفی شخصیت آن بزر گوار قدم لازم وشایسته ی بردارند تا در روز محشر در برابر خدای خدیجه وهمسر ودختر وداماد وفرزندانش سربلند محشورگردند .
خدیجه بهترین زنان دنیا
در روایات اسلامی که از طریق شیعه و اهل تسنن نقل شده، و نیز در کلام بزرگان و اندیشمندان، در شأن و مقام ارجمند ام المومنین حضرت خدیجه کبری (س) سخن فراوان با تعبیرات گوناگون به میان آمده و به گفته صاحب مستدرک سفینهالبحار، «فضائل حضرت خدیجه(س) که در ابواب مختلف روایات آمده، بیش از آن است که (قابل) شمارش باشد».(۱)
حاصل توجه به این روایات پیبردن به راز عظمت او، و شناخت شایستگیهای او است. از رسول اکرم(ص) نقل است که: «خیر نسائها خدیجه و خیر نسائها مریم ابنه عمران» «بهترین زنان دنیا خدیجه(س) و مریم دختر عمران هستند»(۲)
«خیرنساء العالمین مریم بنت عمران، و آسیه بنت مزاحم، و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد(ص)» بهترین زنان جهانیان عبارتند از: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد و فاطمه(س) دختر حضرت محمد(ص)(۳)
ابن عباس میگوید: روزی رسول خدا(ص) چهار خط کشید. آنگاه پرسید: آیا میدانید این خطها چیست؟ گفتیم: خدا و رسولش داناتر است. فرمود: «خیر نساء الجنه مریم بنت عمران، و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد، و آسیه بنت مزاحم امراه فرعون: بهترین زنان بهشت، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد(ص) و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون است»(۴)
پیامبر(ص) به عایشه که در حال برتری جویی به فاطمه(س) بود فرمود: «او ما فاعلمت ان الله اصطفی آدم و نوحا و آلابراهیم و آلعمران و علیا و الحسن و الحسین و حمزه و جعفرا و فاطمه و خدیجه علیالعالمین. آیا نمیدانی که خداوند، آدم، نوح، آلابراهیم، آلعمران، علی، حسن، حسین، حمزه، جعفر، فاطمهو خدیجه را بر جهانیان برگزید».(۵)
پیامبر اسلام(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای رسول خدا! این خدیجه(س) است، هرگاه نزد تو آمد، براو از سوی پروردگارش و از طرف من، سلام برسان: «و بشرها ببیت فیالجنه من قصب لاصخب و لانصب؛ «و او را به خانهای از یک قطعه (زبرجد) در بهشت که در آن رنج و ناآرامی نیست مژده بده»(۶)
«اربع نسوه سیدات سادات عالمهن مریم بنت عمران، و آسیه بنت مزاحم، و خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمد، و افضلهن عالما فاطمه؛ چهار زن سرور زنان جهان خود میباشند که عبارتند از: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (ص)، و بهترین آنها در جهان فاطمه (ع) است»(۷)
«حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران، و خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمد (ص) و آسیه بنت مزاحم.
درمیان بانوان دو جهان، در فضیلت و کمال کافی است: مریم، خدیجه، فاطمه و آسیه (علیهن السلام)»(۸)
پیامبر اکرم(ص) در تفسیر (آیه ۲۲ مطففین) «عینا یشرب بها المقربون، همان چشمه بهشتی که مقربان از آن مینوشند.» فرمود:
«المقربون السابقون؛ رسول الله، و علیبن ابیطالب و الائمه، فاطمه و خدیجه»(۹)
روزی پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «تو همسری مانند فاطمه (س) داری که من چنان همسری ندارم، تو مادر زنی مثل خدیجه(س) داری که من چنین مادرزنی ندارم.»(۱۰)
روایت شده است؛ روزی جبرئیل به حضور پیامبر(ص) آمد و جویای خدیجه(س) شد، پیامبر(ص) او را نیافت، جبرئیل گفت: «وقتی که او آمد، به او خبر برده که پروردگارش به او سلام میرساند.»(۱۱)
پیامبر اکرم(ص) در چهل شبانهروز اعتزال از خدیجه (ع) توسط عمار یاسر به خدیجه چنین پیام داد: «ان الله عز وجل لیباهی بک کرام ملائکته کل یوم مرارا؛ همانا خداوند متعال به افتخار وجود تو هر روز به طور مکرر به فرشتگان بزرگش افتخار میکند»(۱۲)
روزی رسول خدا(ص) در مسجد در حضور مردم در شأن حسن و حسین (ع) مطالبی فرمود، از جمله چنین گفت: «ایها الناس الا اخبرکم بخیر الناس جدا و جده؛ای مردم! آیا شما را خبر ندهم به بهترین انسانها ازجهت جد و جده؟»
حاضران عرض کردند: «آری، خبر بده!» فرمود: «الحسن و الحسین، جدهما رسولالله و جدتهما خدیجه بنت خویلد؛
آنها حسن و حسین (ع) هستند که جدشان رسول خدا محمد(ص) است و جده آنها خدیجه(س) دختر خویلد میباشد»(۱۳)
در آن هنگام که پیامبر(ص) در بستر رحلت قرار گرفت، حضرت زهرا(س) بسیار پریشان و گریان بود، پیامبر(ص) حضرت زهرا را به وجود پربرکت مولاعلی دلداری داد، و در فرازی ضمن یاد از خدیجه(س) فرمود: «دل خوش دار که: ان علیا اول من آمن بالله عزوجل و رسوله من هذه الامه، هو و خدیجه امک؛ همانا علی(ع) نخستین شخص از این امت است که به ذات پاک خدا و رسولش ایمان آورد، او و خدیجه(س) مادر تو اولین افرادی هستند که به اسلام پیوستند.»(۱۴)
پیامبر اکرم بعد از وفات خدیجه کبری (س) همواره از خاطرات شیرین و ایثار آن بانوی گرامی به نیکی یاد میکرد و هرگاه به یاد او میافتاد، اشک فراق بر دیدگانش جاری میشد از جمله: روزی پیامبر(ص) در نزد چند از نفر از همسران خود بود، ناگاه سخنی از حضرت خدیجه (س) به میان آمد، پیامبر(ص) آن چنان آشفته و پراحساس شد که قطرههای اشک ازچشمانش سرازیر گشت.
عایشه به آن حضرت گفت: «چرا گریه میکنی؟ آیا برای یک پیرزن گندم گون از فرزندان اسد، باید گریه کرد؟»
پیامبر در پاسخ به او فرمود: «صدقتنی اذ کذبتم، و آمنت بی اذکفرتم، و ولدت لی اذ عقمتم؛ او هنگامیکه شما مرا تکذیب میکردید، تصدیق کرد و هنگامیکه کافر بودید، او به من ایمان آورد؛ و برای من فرزندانی آورد در حالی که شما نازا هستید.»(۱۵)
نیز روایت شده: روزی پیرزنی نزد رسول اکرم(ص) آمد، آن حضرت او را مورد لطف سرشار قرار داد، وقتی آن پیرزن رفت، عایشه علت آن همه مهربانی به پیرزن را از پیامبر(ص) پرسید، او در جواب فرمود: «انهاکانت تاتینا فی زمن خدیجه، و ان حسن العهد من الایمان؛ این پیرزن در عصر زندگی خدیجه(س)، به خانه ما میآمد و از کمکها و الطاف سرشار خدیجه(س) برخوردار بود، همانا نیک نگهداری عهد و سابقه، از ایمان است.»(۱۶)
و مطابق روایت دیگر عایشه گفت: «هرگاه پیامبر(ص) گوسفندی ذبح میکرد، میفرمود: از گوشتش برای دوستان خدیجه(س) بفرستید، یک روز در این باره با آن حضرت سخن گفتم، فرمود: «انی لاحب حبیبها: من دوست خدیجه(س) را دوست دارم.»(۱۷)
بنا بر این حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبراسلام(ص) ثروتمندترین شخص جزیره العرب بود و حدود هشتاد هزار شتر داشت، کاروان های تجارتی او شب و روز در طائف، یمن، شام، مصر و سایر بلاد در حرکت بودند، برده های بسیاری داشت که به تجارت مشغول بودند. حضرت خدیجه بانویی بود که در ناز و نعمت زندگی میکرد و از مال دنیا چیزی کم نداشت. از ایثار و فداکاری بسیار عجیب خدیجه اینکه، پس از ازدواج با پیامبر همه ی اموالش را در اختیار پیامبر قرار داد تا آن حضرت هر گونه که می خواهد آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند، چنین فداکاری بزرگی در جامعه ای که مال و ثروت را مایه ی فخر و مباهات میدانستند و کاری به اخلاق و اخلاق مداری نداشتند،بی سابقه بوده اما خدیجه(س) از مال و ثروت خود چشم پوشید و به جای چند برابر کردن اموال خود همه آن را در راه اسلام و قرآن فداکرد وچه بسا اگر این فداکاری ایشان نبود اسلام در آن زمان گسترش نمی یافت .
این انفاق واِیثار خدِیجه است که پِیامبر مِی فرماِید: «ما قام الاسلام الا بسیف علی و ثروۀ خدیجه». اسلام جز به شمشیر علی و ثروت خدیجه برپا نشد.
آری بیشتر ِی ثروت خدیجه در این سه یا چهار سال محاصره به مصرف رسید، چراکه بنی هاشم و پیامبر در شعب ابیطالب در محاصره شدید مشرکان بودند، در این مدت ابوالعاس بن ربیع داماد خدیجه، شتر ها را می آورد و با آن ها گندم و خرما حمل می کرد و با زحمت و خطر زیاد، آن ها را به بنی هاشم می رسانید، محاصره شده گان در شعب؛ هیچ گونه طعامی نداشتند و مصارف سه ساله آن ها از اموال خدیجه بود. خدیجه با کمال ایثار و مقاومت، از جان پیامبر و بنی هاشم که مدافعان پیامبر بودند، حفاظت می کرد و آنچه را داشت در این راه به مصرف رسانید، آری چنین ایثاری بود که، انفاق ثروت خدیجه را در پیشبرد اسلام با شمشیر علی برابر ساخت، همان شمشیری که طبق فرموده ی پیامر، یک ضربه ی آن در روز جنگ خندق بهتر از عبادت جن و انس معرفی شد.
حضرت خدیجه، نخستین زنی بود که رسول خدا(ص) با او ازدواج کرد؛ طبقات الکبری که به معرفی زنان صحابه اختصاص دارد، در جلد هشتم آن، ابن سعد ابتدا شرح حال خدیجه و در ادامه، شرح حال دختران آن حضرت را آورده است.(۱۸)
یعقوبی به نقل از عمار بن یاسر درباره خواستگاری رسول خدا(ص) از خدیجه گوید: «من آگاهترین مردم به ازدواج خدیجه با رسول خدا(ص) هستم؛ زیرا من دوست پیامبر بودم. روزی من و پیامبر(ص) میان صفا و مروه راه میرفتیم. در راه به خدیجه دختر خویلد و خواهرش هاله برخوردیم. هاله پیش من آمده، گفت: ای عمار، آیا دوست تو علاقهای به خدیجه دارد؟ گفتم: به خدا سوگند نمیدانم! خود را به پیامبر که از من دور شده بود، رساندم و سخنان هاله را به او بازگفتم. فرمود: «بازگرد و با او روزی را برای خواستگاری قرار بگذار.» من چنان کردم. چونه آن روز فرارسید، خدیجه پدرش مرده بود. پس، به سراغ عمویش عمرو بن اسد فرستاد. محمد(ص) نیز به همراه چند تن از عموهایش که ابوطالب پیشاپیش آنان حرکت میکرد، آمدند. ابوطالب در جلسه خواستگاری ضمن ستایش خداوند متعال و معرفی خاندان خود، گفت: همانا برادرزاده من، محمد بن عبدالله با مردی از قریش سنجیده نمیشود؛ مگر آنکه بر وی برتری مییابد و با کسی مقایسه نمیگردد؛ مگر آنکه از او بزرگتر است. و اگر به مال اندک است، مال، روزی دگرگون شونده و سایهرونده است. او به خدیجه مایل، و خدیجه نیز به او علاقهمند است و کابینی که از او میخواهید، از مال من پرداخت خواهد شد. سپس مهریه ایشان را دوازده اوقیه (چهل درهم) قرار داد.»(۱۹)
رسول خدا(ص) از سن ۲۵ تا ۵۰ سالگی، یعنی قریب ۲۵سال از عمرش را که تمام دوران جوانی آن حضرت بود، با خدیجه گذراند و تا خدیجه زنده بود، با زن دیگری ازدواج نکرد. بعد از درگذشت آن بانوی مکرمه نیز همیشه از او یاد میکرد و او را بهترین همسرش میدانست.
در منابع تاریخی فرزندانی برای رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه ذکر شده است که همگی آنان قبل از اسلام درگذشتند.(۲۰)
فاطمه زهرا(س)، تنها یادگار باقیمانده از رسول خدا(ص) و خدیجه بود که خداوند متعال امامت را در نسل او قرارداد.
خدیجه، یار همیشه همراه پیامبر اسلام(ص)
خدیجه، زنی نمونه در تمام مراحل زندگانی پیامبر اکرم(ص)، به ویژه در مراحل دعوت آن حضرت بود. او، همسری همراه، مهربان و دلسوز برای آن حضرت به شمار میرفت. سالها پیش از بعثت، هنگامی که محمد(ص) طبق عادت هرساله برای مدتی برای عبادت به کوه حرا میرفت تا خود را آماده دریافت وحی نماید، حضرت خدیجه ضمن همدلی با او، پیوسته او را پشتیبانی میکرد. گاه با بردن توشه غذا برای آن حضرت، در پایین کوه حرا ایشان را ملاقات میکرد و همچنین هنگامی که آن حضرت در غار حرا به نبوت برگزیده شد و نخستین وحی الهی را دریافت کرد، وی اولین زنی بود که آن حضرت را تصدیق کرد و همه ثروت و دارایی خویش را در راه دعوت رسول خدا(ص) ایثار کرد.(۲۱)
او در سالهای نخست بعثت، یار و غمخوار پیامبر(ص) بود. هنگامی که مشرکان مکه بر تحریم اقتصادی و اجتماعی بنیهاشم، همپیمان شدند و آنان را در شعب ابیطالب محصور کردند و از هرگونه ارتباط آنها با قبایل دیگر ممانعت میورزیدند، حضرت خدیجه با فرستادن نماندگانی از طرف خود، سعی در متقاعد کردن ابوجهل داشت تا مانع ورود مواد غذایی به شعب ابوطالب نشود. وقتی از کار خویش نتیجه نگرفت، با کمک برادرزادهاش، حکیم بن حزام، برای شعب آذوقه تهیه کرد.(۲۲)
بدین ترتیب، ثروت خدیجه(س) در راه گسترش اسلام نقش موثری را ایفا کرد؛ به ویژه زمانی که قریش با به کارگیری همه توان خود، از حربه اقتصاد نیز غافل نماند و با ایجاد تنگناهای مالی، مدت سه سال پیامبر(ص) و یارانش را محاصره کامل اقتصادی قرار داد در چنین شرایطی، اموال خدیجه توانست در راه پیشرفت و تقویت اسلام بخش مهمی از توطئههای اقتصادی قریش را خنثی نماید و کمک شایستهای به مسلمانان در این زمینه باشد.
حضرت خدیجه(س) علاوه بر کمک به اهداف دعوت پیامبر(ص) به عواطف آن حضرت نیز همواره پاسخ مثبت میداد؛ چنانکه وقتی حلمیه سعدیه، دایه رسول خدا(ص) نزد آن حضرت آمد و حلیمه از خشکسالی و هلاکت چهارپایش شکات کرد، رسول خدا(ص) با خدیجه(س) در این باره سخن گفت و آن حضرت، چهل گوسفند و یک شتر بارکش به او داد و با نیکی او را به خانوادهاش باز گرداند.(۲۳)
تقش عاطفی خدیجه(س)
ایثار اموال، کمک حضرت خدیجه(س) به رسول خدا(ص) نبود؛ چه این که ایجاد زمینههای مناسب برای تبلیغ آن حضرت و موضعگیریهای شایسته او در موقعیتهای مختلف نیز کمک شایانی به پیامبر(ص) مینمود البته باید به این نکته توجه داشت که ملاک انتخاب شدن خدیجه(س) از طرف پیامبر(ص) به عنوان همسر، نه ثروت او و نه قبیله و تبارش بود، بلکه پاکی و صداقت خدیجه و ایمان و عشق او به پیامبر(ص) و راهی که در پیش گرفت بود، از هر چیزی در نزد خدا(ص) با ارزشتر بود.
از طرف دیگر، حضرت خدیجه(ص) هرگز از رنجها و گرفتاریهای راه رسالت،شکایتی نکرد و موجب تضعیف روحیه همسرش نشد و این همراهی و همدلی، از کمکهای مالی خدیجه(س) نیز بالاتر بود.
آری، حضرت خدیجه(س) قدر و ارزش رسول خدا(ص) را به نیکویی شناخت و با تمام وجود با آن حضرت پیوند خورد و تمام ایثار و احسان او نیز از همین بینش مایه میگرفت از این رو، پیوسته در جهت یاری آن حضرت میجوشد و هرگز رنجها و سختی ها، عامل سستی و روی گردانی او نشد و در راستای رشد و توسعه اسلام، بیشترین کمک عاطفی و روحی را به رسول اکرم(ص) نمود.
تکریم حضرت خدیجه
زمان درگذشت حضرت خدیجه(س) را به اختلاف، سه تا سی و پنج روز پس از درگذشت ابوطالب(ع)، در دهم رمضان سال دهم بعثت، یعنی سه سال پیش از هجرت(۲۴) و در سن ۶۵ سالگی دانستهاند.(۲۵) بدن مطهر آن حضرت در قبرستان حجون دفن شد رسولخدا(ص) از این مصیبت سخت محزون گشت و آن سال را به جهت از دست دادن دو یار باوفای خویش، سال حزن و اندوه نامید.(۲۶) رسول(ص) با ردایی که پیوسته دست و صورت خود را با آن پاک میکرد و به هنگام نزول وحی بر سر میکشید، حضرت خدیجه(س) را کفن کرد و با دست خویش درون قبر نهاد.
خدیجه شریک غم های پیامبر(ص)
پیامبر در آستانه ی بعثت خوابی تکان دهنده دید، نزد خدیجه آمد و چنین فرمود: «در خواب دیدم شکمم از جای خود بیرون آورده شده، سپس شسته و پاکیزه گردیده و آن گاه در جای خود نهاده شده است». خدیجه گفت: «این بیانگرخیر و سعات است. به تو بشارت باد، خداوند در مورد تو جز خیر انجام ندهد».
خدیجه در چنین شرایطی همواره همدم، مونس، یار و مخلص و شریک و غم خوار پیامبر بود. هر حادثه ای که موجب ناراحتی پیامبر(ص) می شد، خداوند به وسیله ی خدیجه(س) در کار او گشایش ایجاد می کرد؛ موجب تسکین و رفع اندوه و آرامش آن حضرت می شد و این برنامه تا پایان عمر خدیجه(س) ادامه داشت».
کوتاه سخن آن که پیامبر(ص) هنگامی که در بیرون از خانه به خاطر دعوت مردم به اسلام با انواع مشکلات، ناراحتی ها و زخم زبان ها مواجه می شد، خسته و کوفته به خانه باز می گشت، خدیجه مرهم زخم های پیامبر(ص) بود و آرامش بخش قلب او می شد و این موضوع بیان گر مقام خدیجه است که مایه ی تسکین قلب عالم امکان می گردد.
آخرین شعله های زندگی
سرانجام پس از آن محاصره ظالمانه ی پیشوای آزادی و خاندان و یارانش در شعب ابیطالب، پیمان استبدادگران، به صورت معجزه آسایی شکسته شد و پیامبر به همراه شریک دغدغه های زندگی اش آزاد شد. خدیجه(س) که در روزگار تبعید، یار و مشاور خردمند پیامبر و پناهگاه و مادر مردم آزادیخواه بود، از یک سو شادمان بود، امّا از سوی دیگر می دید که آن فشار بیداد و محرومیت طولانی از امکانات زندگی و حتی آب و غذا و امنیت و آرامش در تبعیدگاه، سلامتی او و ابوطالب را به خطر افکنده و آن دو حمایتگر شجاع پیامبر به شمعی می مانند که واپسین فروغ و حرارت را به همراهان ایثار می کند. خدیجه(س) بیمار شد و در بستر افتاد، و با آن که دوستانش به سبب بزرگ منشی او، خود را مدیون او می نگریستند و هر کدام برای پرستاری او بر یکدیگر سبقت می جستند، پیامبر – که نمونه حق شناسی بود – پرستاری از یار پر مهر خود را به عهده گرفت، و در برابر اصرار«اسما»، «امّ سلمه»، «امّ ایمن» و دیگر زنان و دختران، خود بر پرستاری از او پافشاری کرد. خود برای یار پرمهر غذا آماده می ساخت، و ساعت ها کنار بسترش می نشست. به سخنان او گوش جان می سپرد، به او امید می داد، در جابه جا شدنش به او مدد می کرد، حق شناسانه از روزهای دشوار و سرنوشت سازی سپاسگزاری می کرد، که آن دخت کمال به او پناه داده، و دعوت او را تصدیق کرده و در راه تأمین امنیت او، از جان مایه نهاده بود. روزهایی که خدیجه گرد اندوه و فشار استبداد را با گشاده رویی و مهر از چهره درخشان او زدوده بود. روزهایی که در حمایت از او در برابر بیدادگران ایستاده و از حق حیات، اندیشه، آزادی و امنیت او دلیرانه حمایت کرده و همه اعتبارش را در راه آرمان های بلند او به میدان آورده بود.
آخرین سفارش های خدیجه(س)
انسان های دانشمند هماره می کوشند تا سفارش ها و سخنان شان سازنده و آموزنده باشد، به ویژه که آخرین سفارش های آنان باشد؛ چرا که وصیت آنان هدف های یک عمر تلاش و نگرانی و دغدغه هایشان را نشان می دهد. آن چه به عنوان وصیت بانوی خردمند حجاز رسیده است، نشان گر عمق ایمان به خدا و جهان پس از مرگ، بیانگر اخلاص و معنویت و تلاش او در خودسازی و کسب خشنودی خدا و احساس مسئولیت نسبت به دخت فرزانه اش فاطمه(س) است. او به هنگام شدت یافتن بیماری و احساس فراق، به پیامبر گفت: ای پیامبر خدا! سفارش های مرا بشنو! پیامبر با مهر بسیار به او آرامش خاطر بخشید و برایش دعا کرد و فرمود: آماده است تا سخنان یار با وفای زندگی اش را با جان و دل بشنود. خدیجه از پیامبر خواست تا دعای خود را بدرقه راهش سازد، و آن گاه که خواست او را در آرامگاه قرار دهد، بر آرامگاه او فرود آید و بانماز و نیایش آن جا را فروغ بخشد. آن گاه افزود: وصیت دیگری دارم که آن را به وسیله فروغ دیدگانم، فاطمه به آگاهی شما خواهم رساند! پیامبر، خدیجه و دخت فرزانه اش را تنها نهاد، و او به دخت ارجمندش گفت: محبوب دل مادر! نور دیده ی من! از جانب من به پدرت بگو: من از خانه قبر ترسانم و تقاضا دارم یکی از جامه هایت را که به هنگام فرود وحی و راز و نیازهای شبانه بر تن داشتید، به من بدهید تا پس از مرگ، پیکرم با آن کفن گردد. فاطمه(س) تقاضای مادر را به پدر گفت، و پیامبر حق شناس نیز خواسته یار فداکارش را به جان پذیرفت و بی درنگ ردای مورد نظر را به فاطمه داد، و او نیز باشادمانی آن را نزد مادر آورد. هنگامی که آن بانوی ایمان، جهان را بدرود گفت، پیامبر به مراسم غسل او پرداخت و آن گاه که خواست بر بدن نازنین او جامه آخرت بپوشاند، جبرئیل فرود آمد و پیام خدا را رساند که: جامه آخرت خدیجه از سوی ما می باشد؛ چرا که او ثروت و امکانات خویش را در راه دین ما هزینه کرد! آن گاه آن جامه بهشتی را به پیامبر داد و او هم آن نازنین بدن را نخست با ردای خود، آن گاه با آن جامه اهدایی کفن کرد و در آرامگاه«مُعلّی» در دامنه کوه«حجون» ـ که بر فراز شهر مکّه است ـ به خاک سپرد.
فاجعه سهمگین مرگ حضرت خدیجه(س)
خدیجه(س) در دهمین روز ماه خدا، به سال دهم از بعثت، پس از آزادی از تبعیدگاه، در حالی که دست در دست پیامبرداشت،جهان را بدرود گفت و پیامبر و مردم را در اندوه رحلت جانسوزش فرو برد. فرود این فاجعه سهمگین بر پیامبر و رهروان او بدان جهت گران تر و شکننده تر می نمود، که آنان هنوز از غم بزرگ رحلت فرزانه قریش و حجاز یا یکی از دو پشتیبان پراعتبار پیامبر«ابوطالب» هم چنان اشکبار بود. پیامبر که در آن شرایط دشوار، افزون بر تدبیر امور آیین جدید، به سبب حق شناسی و گرامی داشت حرمت همسری و همراهی، پرستاری یار مهربان و همرزم دانشمندش را به عهده گرفته بود و در واپسین لحظه های زندگی چشم بر چشم و گوش به سفارش های او داشت، با پرواز روح آن لاله بهشت، از کنار بسترش برخاست و با دیدگانی اشکبار، خبر رحلت یار غمخوارش را اعلام داشت. این خبر تکان دهنده، صاعقه وار مکّه را درهم نوردید و مردم از رحلت بزرگ بانویی آگاهی یافتند که پیش از ظهور اسلام هم، او را خداجو، محروم نواز، پاکمنش و پراعتبار، و نه تنها سرور زنان روزگار که سالار نیک اندیشان می شناختند.
از عجایب روزگار
از عجایب روزگار این است که این خبر جانسوز، از سویی دوست و دشمن، آشنا و بیگانه، زن و مرد، شهرنشین و صحرانشین، کوچک و بزرگ و آزاد و برده را در ماتم فروبرد و از دگر سو، با این وصف که پیامبر در مکّه دشمنان بدسگال و بدزبانی داشت، همه زبان ها به ستایش خدیجه(س) و آمرزش خواهی به او گشوده شد؛ چرا که همگان کم و بیش از سرشت پاک و منش مترقی و خِرد فروزان و قلب مهربان و شخصیت پرشکوه و تکرارناپذیر خدیجه، نیکی های بسیار دیده و شنیده بودند. مرگ غمبار او، ضربه ای هولناک بر پیامبر و رهروان راه او فرود آورد و قلب نازنین او را آکنده از درد ساخت؛ به ویژه که به سبب رحلت مدافع نستوه اسلام جناب ابوطالب دلشکسته بودند. آری، عظمت این فاجعه را تنها خدا می داند و درد آن ضربه سهمگین را تنها پیامبر و پس از او علی(ع) آن گونه که بود، احساس می کند. به همین جهت به نظر می رسد که هیچ رویدادی به جگرسوزی و کمرشکنی رحلت جانسوز خدیجه و ابوطالب، دو یار پراعتبار و دو پشتیبان پراخلاص اسلام و پیامبر نبود؛ چرا که وجود ارزشمند آن دو انسان برجسته، هم نقش حساسی در زندگی دگرگون ساز پیامبر و بود و نبود او داشت و هم در گسترش فرهنگ اسلام در آغازین سال های بعثت.
امیر مؤمنان در سوگ خدیجه(س)
هیچ کس پس از پیامبر، به اندازه امیر مؤمنان در فاجعه مرگ بانوی بزرگ آزادی اندوه زده نشد؛ چراکه او از سویی با خِرد و منش مترقی و ایمان و اخلاص یار و مشاور پیامبر آشنا بود و از دگر سو، از نقش کارساز او در حمایت از پیامبر و پیشرفت دین آگاه بود. افزون بر آن، او از سویی خدیجه(س) را مادر پرمهر و مربّی دلسوز و آموزگار لایق دوران کودکی خود می شناخت، و از دگر سو در همه فراز و نشیب های پس از بعثت و آغازین سال های دعوت آزادی بخش پیامبر، او را همرزم و همراه خویش در دفاع از قرآن و پیامبر و نمونه مقاومت و شکیب یافته بود؛ به همین جهت در سوگ جانسوز خدیجه و پدر ارجمندش ابوطالب باران اشک از دیدگان فروباراند و در سروده ای چنین گفت: ای دو چشم من! باران اشک از آسمان دیدگانم فروبارید، خدا این گریه را در سوگ دو یار فداکار اسلام و دو پشتیبان بی همانند پیامبر بر شما مبارک سازد. ای دو چشم من! در سوگ غمبار سالار حجاز ابوطالب و رحلت جانسوز سالار زنان که نخستن بانوی توحید گرا و پیشتازترین زن در راه آزادی بود و باپیامبر نماز می گزارد، باران اشک فرو بارید. بر همان بانوی پربرکتی که خدا او را به سبب شایسته کرداریش به شاهراه فضیلت ها راه نمود.
فاطمه(س) در سوگ غمبار مادر
خدیجه جهان را بدرود گفت و پیکرش را برای خاکسپاری به«حَجُون» در نزدیکی مکّه آوردند. پیامبر بر آرامگاهش فرود آمد و دعایش کرد. فاطمه(س) نیز ـ که در پنجمین بهار زندگی بود ـ به همراه پدر برای بدرقه مادر آمده بود و می دانست که چه فاجعه ای رخ داده است؛ امّا گویی نمی خواست فراق مادر را بپذیرد؛ از این رو دامان پدر را گرفته بود و می پرسید: پس مادرم کجاست؟ پیامبر که دلش راضی نمی شد تا خبر مرگ یارِ مهربان را به زبان آورد، پرسش او را بی پاسخ می گذاشت، و او نیز بی قرار و غمزده به سوی دیگران می رفت و سراغ مادر را می گرفت. در این هنگام«جبرئیل» فرود آمد: ای پیامبر! پروردگارت فرمان می دهد که سلام ما را به فاطمه برسان و بگو: مادرش، خدیجه اینک در بهشت خدا و در کنار«مریم» است. پیامبر، فاطمه را در آغوش گرفت و پیام خدا را به او رساند، و او گفت: پروردگارم سرچشمه برکت و آرامش است. سلام از اوست و سلام به او بازمی گردد.
بر مزار خدیجه(س)
پیامبر پس از دعا برای شکوه بیشتر مقام خدیجه، از آرامگاه او بیرون آمد، و آن پیکر رنجدیده را در کنار آرامگاه هم فکر توحیدگرایش، ابوطالب به خاک سپرد. مزار خدیجه(س) از همان روز به تدریج به میعادگاه زائران تبدیل شد. مردم مکّه و انبوه زائران خانه خدا ـ که از راه دور و نزدیک برای طواف وارد می شدند ـ از جاهایی که حضور می یافتند و ادای احترام کرده و ضمن بزرگداشت مقام صاحب قبر، از بارگاه خدا، خواسته های خود را طلب می کردند، کنار قبر خدیجه و ابوطالب و عبدالمطّلب در قبرستان«مُعَلّی» بود. سرانجام در آغازین سال های صده هشتم از هجرت، دوستداران پیامبر و خدیجه، به نشان حق شناسی، بارگاهی بر مزار او ساختند، و در وصف فداکاریش سروده ها سرودند و در قاب هایی نفیس بر در و دیوار آن جا نصب کردند. از آن پس مردم هر روز در آبادانی و رونق آن آرامگاه الهام بخش کوشیدند، امّا با نهایت تأسف پس از هفت قرن، هنگامی که در سال ۱۳۴۴ ق یکی از فرقه های کج اندیش به نام خدا بر آن سر زمین سلطه یافت، به انگیزه هایی از جمله برداشت خشک از مذهب، بدون تعمق شایسته در آیات و روایات، برخی از مفاهیم دینی، از جمله شفاعت و توسّل را مارک شرک نواخت، و بی خردانه به ویران ساختن بناهای مقدسی در حجاز و عراق دست یازید که بارگاه خدیجه و ابوطالب و بناهای بقیع از آن جمله بود، و تا کنون هم از تجدید بنای آن ها جلوگیری شده است. اینک بر مردم کمال جو به ویژه زنان مسلمان است که از زندگی الهام بخش این بانوی آزادی درس خودسازی و ساختن نزدیکان و تلاش در راه ساختن هم نوعان را فراگیرند، و برای رشد و رستگاری، از خردورزی و پاک روشی او چراغ زندگی برافروزند، و از آن پرچمدار عدالت طلبی و نمونه برابری جویی و مردم نوازی برای ساختن جامعه و دنیایی در خور شأن انسان توشه بر دارند و در پیشتازی و انتخاب های تحسین برانگیزش بیندیشند و او را سرمشق سازند تا فرزندان شایسته«اُمُّ المؤمنین» خدیجه ارجمند گردند و بدین وسیله از تلاش و فداکاری های سترگ او قدردانی کنند و بر روح او درود نثار کنند، و اگر به مکّه رفتند، کنار تربت پاک او حضور یابند و زیارت کنند. یکی از بزرگان می نویسد: زیارت آرامگاه خدیجه در قبرستان«معلّی» مستحب است؛ چرا که او مادر مسلمانان است، و از جمله نیکی های فرزند حق شناس در حق مادر این است که پس از رحلت او، آرامگاهش را زیارت کند. او افزون بر حق مادری، از هیچ فداکاری در یاری سالار پیامبران و خدمت خالصانه به هدف های او فروگزار نکرد و ثروت و امکاناتش را در راه پیشرفت و استواری دین خدا و پیامبرش در طبق اخلاص نهاد. او دارای ویژگی ها و افتخارات بی شماری است که در کتاب های معتبر شیعه و اهل سنت موج می زند؛ و با این وصف اگر کسی در رجحان زیارت او تردید کند، به مادر خود ستم کرده است.
پی نوشت ها:
۱ـ خدیجه، اسطوره مقاومت و ایثار، صفحه ۱۸۶، اشتهاردی، محمدمهدی
۲ـ صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۶۴٫
۳ـ الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۲۰٫
۴ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۶۲، ج ۱۶، ص ۲٫
۵ـ خدیجه؛ اسطوره مقاومت و ایثار، ص ۱۸۷، نقل از بحار ج ۳۷، ص ۶۳٫
۶ـ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۳۸٫
۷ـ ذخائر العقبی، ص ۴۴٫
۸ـ کشف الغمه، ج ۲، ص ۷۱٫
۹ـ جمعالبیان، ج ۱۰، ص ۳۲۰٫
۱۰ـ بحار، ج ۴۰، ص ۶۸ به نقل از خدیجه؛ اسطوره مقاومت و ایثار ص ۱۹۰٫
۱۱ـ همان، ج ۱۶، ص ۸٫
۱۲ـ کشفالغمه، ج ۲، ص ۷۲٫
۱۳ـ بحار، ج ۴۳، ص ۳۰۲، به نقل از خدیجه، اسطوره مقاومت و ایثار، ص ۱۹۸٫
۱۴ـ بحار، ج ۲۲، ص ۵۰۲٫
۱۵ـ همان، ج ۱۶، ص ۸٫
۱۶ـ خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت، ص ۲۰۷٫
۱۷ـ ریاحین الشریعه، ج ۲، ص ۲۰۶٫
نویسنده: سید جعفرعادلی«حسینی»
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.