(به مناسبت پنجمین نشست هم اندیشی دینی باموضوع: شفاعت، توسل و استغاثه)
مجمع فرهنگی بقیۀالله(عج) صبح جمعه 9 میزان 1400خورشیدی، برابر 24 صفر 1443 هجری قمری از مناسبتهای دههی دوم و سوم ماه صفر، طی نشستی تحت عنوان: «هم اندیشی دینی» با موضوع: «شفاعت، توسل و استغاثه» با سخنرانی و ذکر توسل به پیامبرگرامی اسلام(ص) و خاندان طاهرینش در کابل تجلیل به عمل آورد؛ اینک سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سید جعفرعادلی حسینی رئیس مجمع فرهنگی بقیۀالله(عج) به ادامه سلسله مباحث«هم اندیشی دینی» تقدیم است.
……………………………………………………………
بسم الله الرحمن الرحيم
«إِنَّ الله لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(1)
پنجمین نشست هماندیشی با موضوع «شفاعت، توسل و استغاثه»، به ادامه سلسله نشست سالهای گذشته، این نشست به مناسبت اربعین حسینی در دههی دوم ماه صفر که چند روزی از آن گذشته و اینک در آستانه رحلت پیامبرگرامی اسلام(ص) و شهادت سبط اکبرش امام حسن مجتبی(ع) و شهادت ثامن الائمه امام علی بن موسی الرضا(ع) در پایان ماه صفر1443 هجری قمری قرار داریم و یاد بود از مناسبتهای دههی دوم و سوم ماه صفر از سوی مجمع فرهنگی بقیۀالله(عج) برگزار است و هرچند نشستهای سالهای گذشته بصورت وسیع و گسترده و حضور جمع از نخبگان پیروان مذاهب جعفری و حنفی مشترکاً برگزار میگردید، اما نشست امسال به دلایل متعدد از نظر کمیت تفاوت دارد. مجمع فرهنگی بقیۀالله(عج) علاوه بر یاد آوری از مناسبتهای دینی و مذهبی در طول سال، چند مناسبت را بصورت ویژه و در قالب گفتمان انجام میدهند ویکی از آنمناسبتها، مناسبات دههی دوم و سوم ماه صفراست.
لذا در شرایط حساس کنونی به همین مناسبت میطلبد تا تحلیل جامع در تاریخ اسلام و نظام اسلامی از بعثت تا واقعه عاشورا صورت گیرد، اما در این فرصت کوتاه صرفاً به عناوین کلی آن اشاره میکنم که پیامبرگرامی اسلام(ص) نظامی را به وجود آورد که خطوط اصلی آن چند چیز بود:
- معرفت نسبت به خدا، پیامبر، دین، احکام، جامعه و همین معرفت نسبت به علم و علم اندوزی منتهی شد و جامعه اسلامی را در قرن چهارم هجری به اوج تمدن علمی رساند.
- عدالت در قضاوت و برخوردهای عمومی نه خصوصی، عدالت در اجرای حدود الهی، مسئولیت دهی و مسئولیت پذیری، در زمان پیامبر اسلام(ص) هیچ کس در جامعه اسلامی از چارچوب عدالت خارج نبود.
- عبودیت کامل و بی شریک در مقابل پروردگار، مثلاً عبودیت در نماز که باید قصد قربت داشته باشد تا عبودیت در ساخت جامعه در نظام حکومت، در نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی میان مردم برمبنای عبودیت خدا که به تفصیل آن نمیرسیم.
- عشق به خدا به مردم«يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»(2) «إِنَّ الله يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»(3) و همین طور محبت به پیامبر(ص) و محبت به اهل بیت(ع) «إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»(4)
پیامبراسلام(ص) این خطوط را ترسیم کرد و جامعه را بر اساس این خطوط بنا نمود، پیامبراسلام(ص) در ده سال تلاش کرد که این پایه ها استوار و محکم شود و ریشه بداوند؛ اما این ده سال، برای این که بتواند مردمی را که درست بر ضد این خصوصیات بار آمدند، متحوّل کند، زمان خیلی کمی است. جامعهی جاهلی، در همه چیزش عکس این چهار مورد بود؛ مردم معرفتی نداشتند، در حیرت و جهالت زندگی میکردند، عبودیت هم نداشتند، طاغوت و طغیان بود، عدالتی هم وجود نداشت، همه اش ظلم و تبعیض بود.
اما ماجراهای بعد از رحلت پیامبراسلام(ص) تا پنجاسال دیگر یعنی تا واقعه عاشورا جامعه اسلامی از آن حالت برگشت و چرا؟
چون برخی خواص و عوام گمراه شدند و زحمات 23 سال پیامبراسلام(ص) را نادیده گرفتند. در اثر گمراه شدنها، امروز نیز مسلمان نماهایی هستند که عصمت خاندان پیامبر(ص)، توسل، شفاعت و استغاثه به آنها شبهناک و خرافات میدانند.
با مرور بر حوادث قبل از عاشورای 61 هجری قمری میبینیم که امیرالمومنین(ع) به خاطر وضعیت آن روز جامعهی اسلامی به شهادت رسید. بعد نوبت امامت به امام حسن(ع) رسید و در همان وضعیت بود که آن حضرت نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد و همین درباران حکام مستبد و ظالم و دینا پرستی خواص در عاشورا امام حسین(ع) را تنهای تنهایش گذاشتند، وضع آن زمان چنین بود، خواص حاضر نمیشدند حرکتی کنند، یزید که بر سرِ کار آمد، جنگیدن با او امکان پذیر شد و این کلیات قضیه بود و باید به متن تاریخ مراجعه شود.
در طول تاریخ دو خطر عمده اسلام را تهدید میکند: یکی خطر دشمنان خارجی و دیگر خطر اضمحلال داخلی است.
دشمن خارجی یعنی کسی که از بیرون مرزها، با انواح سلاحها، موجودیت یک نظام و جامعه را با فکرش و دستگاه زیر بنایی عقیدتی و قوانینش را هدف قرار میدهد که ما در چند مرحله در کشورما افغانستان تهاجم فرهنگی را به چشم دیدیم و در تاریخ میخوانیم که این یک نوع دشمن است.
دشمن و آفت دوم«اضمحلال درونی» است. یعنی در درون کشور خودیهاست؛ بر اثر اشتباه در فهم راه درست، در اثر مغلوب احساسات نفسانی، در اثر نگاه کردن به جلوههای مادی و بزرگ انگاشتن آنها، در درون دچار آفت زدگی میشوند.
با مرور به حوادث چند دههی گذشته شاهد تصمیم گیری خواص هستیم، قدرت طلبی، خودخواهی، زراندوزی و در نهایت فرار خفت بار آنها. همین گونه افراد بنام دین و دینداران باعث سُستی اعتقادات مردم به ارزشهای دینی شدند، اگر با دقت به تاریخ مراجعه کنیم همین مدعیان ارزشها و ملاهای درباری شخصیتهای خدوم و خدمتگذار را تنها گذاشتند، در زمان بقدرت رسیدن کمونیستها خودشان نجات یافتند؛ تملق و چاپلوسی آنها به رژیم کمونیستی باعث شهادت علمای طراز اول و در راس علامه شهید آیت الله العظمی سید محمد سرور واعظ و امثال آن گردیدند، وقتی زمامداران رژیم کمونیستی عازم سفر به روسیه میشدند همین ملاهای درباری او را از زیرقرآن رد و درگوش شان دعای سفر میخواندند و امروز نیز از همه خود را مقدم و ادعای رهبری جامعهی اسلامی را دارند و همین گونه افراد بنام دین باعث سُستی اعتقادات مردم به ارزشهای دینی شدند.
حکومتهای راستی و چپی بزرگترین عبرت برای ماهاست؛ در زمان جهاد یکی از رهبران شعار میدادند که ما به تکلیف عمل میکنیم، وقتی جهاد پیروز شد ما در کنج مسجید به عبادت میپردازیم، دیدیم که مدعیان جهاد برای تصاحب قدرت، دامن زدن به اختلافات قومی و سمتی کابل را ویران نمودند و از نام جهاد سوء اسفتاده کردند و از همین آدرس به نان و نوا رسیدند، امید وارم طالبان اشتباه دولت مجاهدین را تکرار نکنند، من در مصاحبهی گفته بودم که طالبان حکومت میکنند، برخی از اعضای دفتر سیاسی تحریک طالبان در قطر به من اعتراض نمودند که هدف ما اخراج امریکاییها متجاوز هست و ما حکومت نمیخواهیم و از من خواسته بود که باید این سخنم را اصلاح کنم، امروز نتیجه آن را در حکومت همه شمول امارت اسلامی شاهدیم، من نمیگویم که شما خائنین و تیکه داران مذهبی و قومی و ملاهای درباری که نخود هر آش هستند و میخواهند در همهی نظامها حضور داشته باشند، بلکه انسانهای خوشنام و خدوم جذب شوند و نظام همه شمول با طرد معامله گران و جذب افراد لایق و شایسته مربوط هرقومی که باشد صدق میکند.
طالبان در حکومت که بنام اسلامی هست به افراد، مستقل، پاک و خوشنام چانس دهند.
طالبان باید قناعت مردم مظلوم افغانستان را حاصل نمایند؛ آنها در قطر به ما میگفتند که ما راضی نیستیم یک پیره زن در سایهی حکومت ما ناراض باشند، پس چطور شده که هشت میلیون جمعیت اهل تشیع را نادیده گرفته و همان رفتار حکومتهای پیشین را انجام میدهند و اینها مدعی بودند که تعصب مذهبی و قومی نداریم.
طالبان باید ثابت کنند که برای چوکی و قدرت جهاد نکرده و هدف شان واقعاً خدمت است و نه صرفاً حکومت کردن.
طالبان نباید اشتباه مجاهدین را تکرار کنند که بخاطر ریاست جمهوری و وزارت کلیدی و قدرت طلبی فجایع را خلق نمودند.
طالبان نباید اشتباه جمهوریت را تکرار کنند که افغانستان را گروگان چهار قوم ساختند و عامل قوم گرایی در تاریخ ثبت شدند.
درست است که فعلاً امنیت تمرکز پیدا کرده ولی رضایت مردم و تغییر در دسترخوان مردم مهم است.
با همه این انتظار یکی از کارهای خوب طالبان برخورد با ثناخوانها و درباریها بود، هرچند برخی ملاهای درباری از کم زدن در نحوه بیعت که باید با حضور مقامات ارشد و کابینه صورت میگرفت گلایه مند هستند، ولی شایستهی آنها همین کار بود و بعضیها از بس نخود هر آش هستند لیاقت بیعت گرفتن را هم ندارند و چنانچه در تاریخ میخوانیم که شخص مثل همین مدعیان رهبری جهاد و برخی عالمان دین علاقمند به بیعت بود و با تغییر هر نظام سرا سیمه به خلیفه وقت مراجعه مینمود و او تا سه نسل بعد از پیامبراسلام(ص) جزو صحابی شناخته می شد و بعد از بیعت با یزید و شهادت امام حسین(ع) در زمان خلافت عبدالملک بن مروان و پس از ورود حجاج بن یوسف به مدینه، این صحابی شبانه نزد حجاج رفت تا به وسیله او با عبدالملک بیعت نماید. او در توجیه شتاب خود این سخن پیامبراسلام(ص) را یادآور شد: «مَن ماتَ و لَم یَعرِف امامَ زمانِهِ ماتَ مِیتَۀً جاهِلِیَّۀ»(5) یعنی هر کس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد به مرگ مردان جاهلی مرده است و گفت: می ترسم شب را بدون امام به صبح برسانم!
آنچه که نقل شده که حجاج برای تحقیر وی پای خود را بیرون کرد و گفت: برای بیعت دست خود را بر روی پایم بگذار!(6)
حالا نیز برخیها که با ملاهای عمارت اسلامی بیعت نمودند، اعتراض دارند که چرا کابینه در این بیعت نبوده که اینها با مسئولین پایین رتبه بیعت نمودند، امارت اسلامی متوجه هستند که همینها تا زمان ورود شان سینه چاکان جمهوریت بودند و به دفاع از جمهوریت جوانان به کشتن دادند و با پول شوای امنیت برای تشویق اردوی ملی به جنگ به صفوف آنها میرفتند، از اینرو در بیعت شان بیشتر از این لیاقت نداشتند و بنا بر این در طول تاریخ خواص دنیا پرست و قدرت طلب و خود خواه از حق چشم پوشی نمودند.
از علمای بزرگ گذشته باید درس گرفت و از جمله: میرزای شیرازی بزرگ در سال 1287 هجری قمری(برابر حوت 1249 خورشیدی)، در زمان خلافت شریف عبدالله حسنی پادشاه عربستان به حج مشرف شد و در خانه موسی بغدادی در مکه سکنی گزید. صاحب خانه ورود میرزا را به اطلاع شریف رساند شریف تکلیف کرد که میرزا را نزد او ببرد. او قضیه را برای میرزا نقل کرد، میرزا برای شریف پاسخ داد که: «اذا رأیتم العلماء علی باب الملوک فقولوا بئس العلماء و بئس الملوک و اذا رأیتم الملوک علی باب العلماء فقولوا نعم العلماء و نعم الملوک» پیامبر گرامی اسلام فرموده است: اگر علما را بر سرای پادشاهان دیدید بگوئید اینان بدترین علماء و بدترین ملوکند و هرگاه پادشاهان را بر سرای علما دیدید بگوئید اینان بهترین علماء و بهترین پادشاهانند. شریف چون این سخن را شنید خود مبادرت به دیدار میرزا کرد.(7)
بنا بر این تغییر ماهیت جامعه اسلامی در طول پنجاه سال پس از هجرت ضروری است و از این جهت امام حسین(ع) درس بزرگی به بشریت داد که در جای خود محفوظ است.
اما چیزی دیگری غیر از درس وجود دارد، عبرت است.
کسی که پیامبر(ص) در باره او فرمود: سیّد شباب اهل جنۀ» سرور جوانان بهشت، بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیامبر(ص) نواسه اش با آن وضع فجیع کشته شده و چطور شد که این اُمّت، حسین بن علی(ع) را جلو چشم کسانی که دیده بودند که او بردوش پیامبر(ص) سوار میشد، او را با آن وضع فجیع کشتند؟
این عبرت است که دختران پیامبر(ص) مثل دختران سرزمینهای فتح شده غیر اسلامی جلو چشم مردم در کوچه و بازار بگردانند و به کسی مثل زینب(س) اهانت کند. در اربعین، زینب و همراهان پس از رسوا کردن یزید و سخنرانیهای آنچنانی، به کربلا بازگشت تا رسانه و پیام رسان نهضت عاشورا شوند و جهان را در روشنایی پیروزی خون بر شمشیر قرار دهند و ماندگارترین مکتب و فاجعه و ایثار را ثبت تاریخ بشر کنند.
اسارت خاندان نبوت، تلخ ترین خاطرهی تاریخ است و یکی از عظیم ترین فاجعههای تاریخ اسلام که به وقوع پیوست، حالا هرکسی در جنگهای خانمانسوز داخلی و قدرت طلبی امام حسین(ع) و کربلا را بر خود تطبیق میکنند که چنین نیست و خیلی تفاوت دارد؛ در واقعه عاشورا کسانی اسیرشدند که از خاندان وحی و نبوت و عزیزترین و شریف ترین انسانهای تاریخ اسلام بودند؛ اسارتی اتفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملتها و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت نخواهد دید.
باید از تاریخ عبرت بگیریم، اگر امروز مردم ما با این سرنوشت ذلت بار گرفتار شدند، باید تغییر در خود و نفسهای خویش بیاورند كه سنت الهى بر اين است: «ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم» همانا خداوند سرنوشت هيچ گروهى را تغيير نمىدهد مگر آن كه آنان آنچه را كه در خودشان است تغيير دهند.
گزارش از: پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی
منابع:
- سوره رعد، آیه ی 11 .
- سوره مائده، آیه ی 54 .
- سوره بقره، آیه ی 222 .
- سوره شوری، آیه ی 23 .
- مناقب شهر آشوب، ج1، ص246 .
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۲؛ قاموس الرجال، للشیخ محمدتقی شوشتری، مؤسسة النشر الاسلامی، ج۶، ص۵۴۱.
- منبع: مردان علم در میدان عمل 2 / 216 (میرزای شیرازی) ، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ترجمه هدیة الرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، /39، چاپ ارشاد. برگرفته از داستانها و حكایتهای حج، رحیم کارگر.