ثابت قدم(خاطرات من از جمهوریت تا جمهوری اسلامی افغانستان)
محیالشریعه و منجیالشیعه
به مناسبت فرا رسیدن چهل و پنجمین سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت آیتاللهالعظمی میرعلی احمد حجت کابلی با یادآوری دو خاطره از سالهای سخت و دشوار پیروان مذهب جعفری در عصر محیالشریعه و منجیالشیعه حضرت آیتاللهالعظمی میرعلی احمد حجت کابلی که رضوان الهی بر او باد.
این عالم واقعی، معمار اخوت و برادری همراه با سیاست نرمش در جامعهی تاریک و نا بسامان آن روز افغانستان چنان درخشید که نمیتوان آن را در این سطور بیان کرد، ولی میتوان گفت که مکتب او از چه منابعی سرچشمه گرفته است.
الف) خاطرهی از حجتالاسلام حاج شیخ محمد اسحاق اخلاقی
حضرت آیتالله حجت با برادرانش مرحوم حجتالاسلامان سید محمدکاظم معروف به بلبل و سید جلال معروف به شریعت بعد از ختم تحصیلات شان در مشهد و نجف در افغانستان وارد گردیده در کابل مستقر گردیده و بهحسب شرایط و امکانات مشغول تبلیغ گردیدند. حضرت آیتالله حجت علاوه بر تبلیغ ، حلقه درسی نیز به وجود آورده مشغول تدریس گشتند.
آیتالله حجت با توجه به شرایط به نحوه بسیار خوب و با یک تدبیر فوقالعاده تکیهگاهی برای تجمع مردم در کابل شد،
برای اینکه اهمیت کار و خدمات حضرت آیتالله میرعلی احمد حجت برای جامعه شیعه در کابل پایتخت کشور و همه ولایات و شهرهای دیگر از آن تبعیت داشت روشن شود ناگزیرم قضیهای حاج مرادعلی مرحوم، برادر مرحوم حاج نادر علی معروف را تکراراً بنویسم و دقت خواننده راجلب نمایم:
مرحوم حاج مرادعلی میگوید من در آوان جوانی از ترکمن به کابل آمدم از هیچچیزی آگاهی نداشتم، شب را در مراد خانی در یک سماواری که گرداننده آن هزاره بود گذاشتانده صبح زود در کنار رودخانه کابل برای وضو رفتم. من به طریقه خود مشغول وضو گرفتن بودم که ناگهان و بدون توجه سیلی محکمی بر صورتم آشنا شد. چنان محکم و شدید و با ضربه بود که جلو چشمم برق جلوه کرد و از اثر آن ضربه من سرزمین خورده بین نهر آب افتادم و همه لباسهایم تر شد، هوا هم سرد بود آن شخص را گفتم چرا مرا میزنی من چه گناهی دارم در جوابم گفت شیعه کافر این چه وضو است که میگیری.
من دیگر چیزی نگفته به اهمان وضع بهطرف سماواری رفتم قضیه را باسماوارچی گفتم او در جوابم گفت اینجا کابل است، شما باید تقیه کنید من چون آشنا با این حرفها نبودم سؤال کردم تقیه یعنی چه؟
وی گفت در اینجا مردم شیعه نمیتوانند خود را شیعه بگویند، و باید مانند سنیها وضو بگیرند و مانند آنها نماز بخوانند، مگر درجایی که آنها نباشد میتوانند آزادانه وضو بگیرند و نماز بخوانند.
حاجی مرادعلی میگفت این آقای حجت بود که چگونه بیرق تشیع را نگه داشت و آهسته، آهسته کار را بجای رساند که اینک مردم تشیع آزاد شدند و اینک در همهجا آزادند، مساجد و تکایا از خوددارند و در هر جا آزادانه وضو گرفته نماز میخوانند و هیچکس با آنها کار هم ندارد و چیزی هم گفته نمیتوانند.
در سال ۱۳۴۷خورشیدی که من در کابل بودم جنگ مختصری در حدود پل سوخته بین هزارهی شیعه و اهل سنت واقعشده بود، علت آن جنگ را چنین ذکر کردهاند که یک نفر پشتون اهل سنت نماز میخواند، چون اهل سنت اگر فرادا نماز بخوانند اکثراً طمانینه ندارند،خیلی سریع در رکعات نماز بلند و پائین میشوند. یک نفر هزاره به نماز او انتقاد کرده بود این چه نماز است که تو میخواندی نه رکوعش معلوم است و نه سجود، فقط بلند میشوی و پائین. این انتقاد برای آن شخص که سنی بود سخت تمام شد، گفته بود عجب روزگاری شده یک روز شما از ترس نمیتوانستید نماز بخوانید و خود را شیعه بگوئید، امروز کار بهجای رسیده است که شما بر نماز ما اشکال و انتقاد میکنید. همین حرف سبب بروز جنگ بود که یک عده بهنام شیعه و هزاره و یک عده بهنام پشتون سنی به جان هم افتاده بودند.
در این تحول گرچه شرایط زمانی هم تأثیر داشت ولی فعالیت و استقامت مرحوم آقای میرعلی احمد حجت بود که توانست تقیه را بردارد و جامعه تشیع را گرد هم آورده محفل سیاسی، اجتماعی و مراسم مذهبی تبارز دهد، در آغاز امر که مرحوم آقای حجت اقدام کرد که اذان را به روش شیعه با ذکر أشهدان علیاولی الله، و حی علی خیر العمل بگویند خیلی از مردم کابل بر او انتقاد داشتند و با او مخالفت ورزیدند که این کار به صلاح نیست، نباید ما خود را بهعنوان شیعه ظاهر نموده مقابل قرار دهیم، اما آقای حجت مقاومت کرد، و لازم میدانست که به کارهای سیاسی کشور و مملکت دخالت نکند، باسیاست دولت بسازد اما فعالیت مذهبی را محافظهکارانه ادامه دهد، با این سیاست او توانست مردم را جمع کند و تکیهگاهی برای مردم هزاره باشد.
تکیه خانه عمومی کابل در چنداول برای مردم هزاره هم امید بود و هم تکیهگاه، هرگاه بر مردم سختی و فشاری پیش آمد اقلاً در آنجا اشک ریخته از خداوند و حضرت امام حسین(علیهالسلام)کمک میخواستند و ازآنجا باروحیه قوی توأم با امید بیرون شده بکار خود ادامه میدادند. بعداً که از حوزه درسی آن بزرگوار شخصیتهای مانند: حضرت آیتالله واعظ، آقای حاج شیخ محمدامین افشار و حاج شیخ محمدعلی و بزرگان دیگر سربلند کردند مردم را به زندگی در کابل علاقهمند و دلاور ساختند. خصوصاً در عصر شاه محمود خان که صدراعظم بود و مقداری آزادی برای مردم داد. رشد خوبی کردند با روش زندگی در شهرها آشنا شدند دستبهکار و کاسبی زدند تجارت معامله را در پیشگرفته صاحب جا و مکان شدند. در این پیشرفت وجود آقای حجت و همچنین علماء دیگر مؤثر بود و خدمات آن بزرگواران را نباید فراموش کرد و از یاد برد.
مرجع: هزاره در جریان تاریخ ج۲ص۵۴۶/ مؤلف حجتالاسلام محمد اسحاق اخلاقی از علمای جاغوری.
۲) خاطرهی از حجتالاسلام حاج سید جعفر صالحی
حجتالاسلام حاج سید جعفر صالحی(برادر مرحوم آیتالله سید محمدتقی وحیدی) خاطراتش در مورد سختگیری شیعیان و خدمات مرحوم آیتاللهالعظمی حجت اینگونه بیان میکند: حدود سال ۱۳۴۲ خورشیدی من ۱۴ ساله بودم، در زادگاهم کجاب شدیداً گوشدرد شدم، همراه پدرم(حجتالاسلام مرحوم حاج سید اسماعیل آخوند)، حضرت آیتالله حاج سید علی بهسودی و فرزندش آیتالله سید مهدی عالم عازم کابل شدیم، آن موقع از بهسود موتر سواری نبود، سوار بر اسب و الاغ به منطقهی سرچشمه دره میدان رسیدیم و ازآنجا سوار موتر شده به کابل رفتیم، همراه مرحوم حاج علی جمعه از مؤمنین جمیلی کجاب و از بستگان مرحوم حجتالاسلام شیخ صفدر علی به منزلش در عقب تکیه خانهی عمومی چنداول اقامت گزیدیم؛ مرحوم حاج علی جمعه قبل از رسیدن به چنداول به ما چهار نفر چنین توصیه کرد: تا رسیدن به منزلم با احدی همصحبت نشوید و به کسی هم نگویید که از کجا آمدهاید، زمانی که به منزلش رسیدیم، وقت نماز ظهر شد، مرحوم سید آخوند پدر آقای عالم پرسید: پدر سلیمان، کجا نماز بخوانیم!
او گفت اگر وضو دارید که در همین اتاق میتوانید نماز بخوانید؛ در غیر آن باید به تکیه خانه برویم، همسایهام از اهل سنت هست و ما نزد آنها تقیه میکنیم، وضو گرفتن برای شما در داخل حیاط مشکل است، ما برای وضو گرفتن به تکیه خانه عمومی رفتیم و آنجا وضو گرفته و نماز خواندیم، تا وقتیکه مهمان حاجی علی جمعه بودیم همین کار را میکردیم.
چند روز بعدش به ریکا خانه رفتیم، آنجا حاجی یوسف یکیدیگر از مؤمنین منطقه سماوار داشت، موقع نماز در آنجا نیز بهنوبت و دور از دید مردم نمازمان را میخواندیم. در این مدت تقیه کردن در داخل شهر برای ما خیلی سخت بود، روزهای که نوبت دکتر نداشتیم در گل باغ خانهی صوفی اختیار از مؤمنین و مرید حجتالاسلام آقای عارف کربلایی بود میرفتیم، او در یک باغ نگهبان بود و بدون دغدغه و نگرانی نمازهایمان را میخواندیم، مردم تشیع در آن زمان اینگونه وضعیت داشتند، مرحوم آیتاللهالعظمی حجت یکی از خدماتش نزدیک ساختن دیدگاه پیروان مذهب جعفری و حنفی بود و امروز همه مدیون و مرهون خدمات او هستیم.
مرجع:
متن فوق در مجموعهی تحت عنوان: «ثابت قدم»(خاطرات من از جمهوریت تا جمهوری اسلامی افغانستان) شرح داده شده که بیاری پروردگار به زودی منتشر خواهد شد.