(مولانا شهید محمد ابراهیم مجددی) سرزمین مجاهدپرور و قهرمان آفرین افغانستان در مقاطع مختلف تاریخی شاهد تنش ها، درگیری ها، جنگ ها و نبردهای خونین میان استعمارگران متجاوز شرق و غرب و استعمارشکنان فداکار و ایثارگر بوده که در این میان همواره قربانی های زیادی را متحمل گردیده است. پس از کودتای ننگین و خونین […]
(مولانا شهید محمد ابراهیم مجددی)
سرزمین مجاهدپرور و قهرمان آفرین افغانستان در مقاطع مختلف تاریخی شاهد تنش ها، درگیری ها، جنگ ها و نبردهای خونین میان استعمارگران متجاوز شرق و غرب و استعمارشکنان فداکار و ایثارگر بوده که در این میان همواره قربانی های زیادی را متحمل گردیده است.
پس از کودتای ننگین و خونین ۷ ثور و به شهادت رسیدن تعداد بی شماری از هموطنان عزیز ما و نیز با رفتارهای ددمنشانه و شکنجه های ستمگرانۀ این رژیمِ دست نشاندۀ خون خوار بیشتر و بیشتر شد و قیامهای متعددی در اطراف و اکناف کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی دین و ناموس اکبر، به وقوع پیوست.
در میان این حرکت ها شخصیتهای مؤثری از خانواده های روحانی کشور نیز حضور داشته که رهبری معنوی جمع از هموطنان مؤمن و دین مدار ما را عهده دار بودهان دو در این قضیۀ حساس (تهاجم فکری و تجاوز نظامی کمونیزم) که دشمنان دین در حال رشد و در صدد براندازی پایه های اعتقادی مردم ما بودند؛ حضرات کرام مجددیه که سلسلۀ شجرۀ شان را به خلیفه دوم میرسانند، نظر به پیشینۀ مسافرت هایی که به خراسان آن روز و افغانستان امروز نمودند و در همین سرزمین مسکن گزین شدند، از همان آوان در جامعۀ ما از احترام خاصی برخوردار بودند. سالهای ۱۳۴۷- ۱۳۴۸ میان برادران اخوانی (نهضت جوانان مسلمان) و جنبش شعلۀ جاوید، بنابر اختلافات فکری و عقیدوی تنش هایی وجود داشت که نهایتاً منجر به درگیری های فزیکی میان طرفین شد؛ گفتنی است که در داخل دانشگاه کابل بین «سیدال سخندان» سرگروپ و سخنگوی شعلۀ جاوید و حکمتیار درگیری شدیدی صورت گرفت و اندکی مانده بود که حکمتیارصاحب با ضرب چوبی از سوی همیاران سیدال بر سرش، از بین رود که استادط لحه یک تن از برادران مسلمان با دستش مانع ضربت شد در این میان از طرف بعضی اشخاص سیدال کشته شد. این واقعه در دانشگاه باعث شد تا چپیها همه دست به دست هم داده و فردای آن روز علیه برادران اخوانی اقدام نموده، همه را به قتل رسانند.
محترم مولوی فضل الرحمن زرمتی که به مولوی نصرالله منصور مشهور است، در آن زمان محصل دانشکده شرعیات بود، به سرعت موضوع را به جناب حضرت صاحب (ضیاءالمشایخ) گزارش داد.
حضرت صاحب پسر بزرگش (محمد اسماعیل مجددی) رئیس نهضت خُدام الفرقان را وظیفه سپرد تا جهت حمایت از برادران مسلمان شان در کنار آنان قرار گیرد.
محمد اسماعیل مجددی شبانگاه دست به کار شده، تمامی علماء و طلاب کرام را به خاطر دفاع از برادران شان به ساحۀ دانشگاه سوق نمود.
چپیها طبق طرح مطروحۀ شان از جانب دانشکده زراعت به سوی لیلیه (خوابگاه) دانشگاه در حرکت شدند که در این مسیر حالات را دگرگون دیده و فرار را بر قرار ترجیح دادند…»
محترم خواجه صاحب که شاهد پاره یی زیادی از حالات و وضعیت دوران جهاد بوده و با مؤسسین نهضتهای اسلامی آن زمان آشنایی داشته می افزاید: «مرحوم شهید انجنیرصاحب حبیب الرحمن اکثراً روزهای پنج شنبه به قلعۀ جواد (مسکن حضرت صاحب (ضیاءالمشایخ) آمده و با جناب شان به تنهایی مجلس مینمودند…»
همزمان با گسترش کمونیزم، افکار لائیکی و جنبش های دین ستیز دیگر در افغانستان، شخصیتهای روحانی این خاندان که در رأس آن حضرت ضیاءالمشایخ محمدابراهیم ابن عمر مجددی و نیز پروفیسور حضرت صبغت الله مجددی قرار داشت، خاموش ننشسته با اعلان جهاد فعالیتهای مؤثری را در راستای انسجام و مردم و نیز هماهنگ سازی اقشار مختلف جامعه جهت دفاع از حریم مقدس دین و سرزمین انجام دادند و در کنار برادران مسلمان شان این مسئولیت و رسالت خطیر (جهاد) را به جان پذیرفتند و در سنگر جهاد و مقاومت تلاشهای خستگی ناپذیری نمودند.
شهید حضرت ضیاءالمشایخ ابراهیم مجددی(رح) که در قلعۀ جواد (ساحه یی در خوشحال خان مینه) سکونت داشتند؛ در مدرسه و خانقاه واقع در کنار منزل شان مشغول تدریس و هدایت و ارشاد شاگردان و ارادتمندان خویش بودند و توجه بیش از حد به تربیت و روشنگری اذهان جوانان وطن داشته و همواره آنان را متوجه خطر بزرگ کمونیزم و صهیونیزم مینمودند.
در کتاب دسایس و جنایات روس میخوانیم: « محمد داود خانِ در دورۀ اول صدارتش به دانشکده حقوق – که در آن هنگام در جوار شاه دوشمشیره(ره) – رفت و در حین سخنرانی به شاگردان، دستش را به سوی قلعۀ جواد دراز کرد و گفت: تا زمانی که این سنگر ارتجاع برجاست، مملکت ترقی نخواهد کرد.»
آن اشارۀ محمد داود خان که در نزد بعضی افراد نامفهوم مینمود، بعد از سالیان دراز آشکار گردید و همه دیدیم که تره کی به فرمان با داران روسی اش قبل از هرجایی به آن قلعه حمله برد و مرحوم حضرت صاحبِ قلعه جواد و همه اعضای محترم خانوادهاش را اعم از کودک و پیر به شهادت رسانید.»[۱]
اشارۀ داود خان نیز آب در آسیاب نظریه های لینن می اندازد، آنجا که لینن گفته بود: « اگر می خواهید، در جامعه یی نفوذ نمایید، رهبران آنها را بدگویی کنید تا در انظار عامه، بد معرفی شده اثری از سخنان آنان باقی نماند و پیروان شما را دوباره از شما باز نگردانند؛ ولی این بدبختان تنها به بدگویی در چندین سال بسنده نکرده، به مجرد تکیه زدن بر اریکۀ قدرت و حکومت در پی شهادت علماء و روحانیون افتادند؛ چنانچه به تاریخ ۲۸ جدی سال ۱۳۵۷ شبخون آنان بر حریم پاک روحانیت در قلعۀ جواد کابل، سپس کوهستان، غزنی، ننگرهار، قندهار، سمت شمال، لوگر، پکتیا، پکتیکا و دیگر ولایت کشور. و این سرآغاز جنایات روسیه و مزدوران رو سیاهش بود که در کنار برادران و هموطنان بی شمار ما، علماء و روحانیون زیاد ما از جمله حضرات کرام را در ولایات متعدد کشور از دم تیغ بی دریغ شان کشیدند. و نیز طوری که برادران مجاهد ما استحضار دارند؛ پس از پیروزی جهاد برحق افغانستان بر ضد قشون سرخ شوروی و عمالان وی انجنیر حکمتیار طی کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشتند که نزد ما یک تعداد جنرالان روسی اسیر بوده، در صورتی که دولت روسیه اتفاق نظر داشته باشد ما حاضریم تا در بدل رهایی حضرات کرام محبوس به ویژه ضیاءالمشایخ صاحب، جنرالان شان را رها سازیم، حضرات مجددی که در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی محبوس و سپس به شهادت رسیدند.
پس از آنکه در سال ۱۳۳۴ فضل عمر مجددی از جهان رخت بست، در رأس این خانواده محمد ابراهیم مجددی قرار گرفت که او را بنام «ضیا المشایخ» یا شیرپاچا و یا حضرت صاحب، یاد میکردند. در سال ۱۲۵۸ ابراهیم مجددی با ۲۱ نفر اعضای خانوادهاش به دستور حفیظ اله امین تیرباران شدند. از آن تاریخ به بعد، صبغت الله مجددی در رأس قدرت خانواده گی قرار گرفت. [۲]
[۱] . برگرفته از کتاب خُدام الفرقان .
[۲] . برگرفته از مقالۀ «۲۸ جدی یا شب طغیان دژخیمان بدسگال بر کانون علم و معرفت» نوشتۀ جلال الدین صدیق.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.