(حجت الاسلام والمسلمین شهید سیّد حیدر محمودى) محمودى به سال ۱۳۳۰ خورشیدی در یک خانوادى فقیر، مذهبى و عیار منش در بامیان پا به عرصهى گیتى نهاد، جامع المقدمات را نزد پدرش فراگرفت. از ۱۱ سالگى سیوطى را نزد استاد فصیحى آموخت، بعداً نزد آیت اللّه عالمى بلخابى در مدرسهى «دهن شِرد» رفته ودروس حوزوى […]
(حجت الاسلام والمسلمین شهید سیّد حیدر محمودى)
محمودى به سال ۱۳۳۰ خورشیدی در یک خانوادى فقیر، مذهبى و عیار منش در بامیان پا به عرصهى گیتى نهاد، جامع المقدمات را نزد پدرش فراگرفت. از ۱۱ سالگى سیوطى را نزد استاد فصیحى آموخت، بعداً نزد آیت اللّه عالمى بلخابى در مدرسهى «دهن شِرد» رفته ودروس حوزوى را تعقیب کرد ،مدتى نیز نزد آیت اللّه سیّد محمد حسن رئیس یکاولنگى در مدرسهى زارین درس خواند. سپس یکسال دیگر در مدرسهى «قرغنه تو» ادامهى تحصیل داد و از آن جا به سوى هرات رهسپار گردید. در هرات نزد آیت اللّه بصیر دروس خویش راادامه داد. درهمان جا باعدهى اهل فکر واندیشه همانند: شیخ حسن اخلاقى، عبداللّه واثق … آشنا گردید.
محمودى براى ادامهى تحصیل درسطوح عالیه از هرات عازم حوزه علمیه مشهد مقدس گردید وباشخصیتهاى معروف علمى وفکرى آن زمان همچون: آیتاللّه خامنهاى، استاد مطهرى، داکتر على شریعتى، مهندس بازرگان، على تهرانى، هاشمى نژاد، حنیف نژاد وجلال الدین فارسى … آشنا شد.
او در مدرسهى جعفریه سکونت گزید و براى نخستین بار محافل گفتگو و تبادل افکار میان روشنفکران افغانى را در مشهد مقدس دایر کرد و خود به حیث محورقرارگرفته و بر همچو محافل علمى و فرهنگى نظارت مىنمود. جرقهى روى کرد به افکارجدید وتوجه به مباحثات سیاسى در میان طلاب جوان افغانى راوزد .امتیاز بزرگ او این بود که تمام سطوح حوزه را در حد عالى بلد بوده و از اول تا آخر تدریس مىکرد و ضمن تدریس علوم حوزوى، به شاگردان خودخوراک فکرى نیز مىداد. بسیارى از طلبههاى جوان مناطق مرکزى که بعدها هر یک از آنان از اعضاى شوراى رهبرى گروهاى خود شدند، نخستین بار توسط او با دنیاى سیاست و روشنفکرى آشنا شدند. از این رو اورا مىتوان نخستین معلم نواندیشى وآغازگر عصرروشنگرى در میان طلاب افغانستانى دانست .
از جمله شاگردان اومىتوان به طور مشخص از کسانى چون امان للّه موحدى، مصطفى اعتمادى، مهدوى اصغرى ، موسوى سفید، افتخارى سرخ، رضوانى بامیانى ،شهیدواحدى، سیّد محمد رضاعلوى… نام برد. او مانند تمام اشخاص و موارد مشابه، دوستان و دشمنان مخصوص به خود را داشت، دوستانى که تا سر حد عشق به او دل بسته بودند و دشمنانى که یک لحظه ازسمپاشى وتبلیغات سوء بر ضد اوغافل نبودند، مطابق معمول برایش بافته بودند که افکار انحرافى دارد.
سرانجام، جمع و جوش مدرسهى جعفریه از چشم ساواک پنهان نمانده و در یک شب زمستانى سال ۱۳۵۵(ه ش) طى حمله به آن مدرسه گروهى از طلاب شامل سیّد حیدر محمودى را دستگیر کرد. پس از چند روز بقیهى طلاب آزاد شدند، امّا محمودى مدتى زندانى و سپس ازایران اخراج شد، بدنبال آن واقعه حلقهى که محمودى ایجاد نموده بود از هم پاشید. لکن او آتشى در دلهاى شاگردانش روشن کرده بود که هرگز خاموش شدنى نبود بناءا افراد پراکندهى آن بعدها گِرد آمدند وهستههاى اولیهى احزاب جهادى را تشکیل دادند.
سیّد حیدر محمودى و قتى که به یکاولنگ رسید با همکارى عدهى از معلمین وسایر اقشار جامعه در مدرسهى آخندان به تدریس پرداخت .در آن وقت که یکاولنگ یکى ازمراکز تلاقى اندیشههاى اسلامى و مارکسیستى بوده و محافل جرو بحث بر سر عقاید و نظریات دو طرف به صورت جدى و دیالکتیکى دوام داشت ؛ شهید محمودى با توانایى چشمگیر علمى از راه استدلال به اقناع آنان مىپرداخت و مدرسهى آخندان تبدیل به یک جعفریهى دیگرشده بود چنان که هر روز شاهد مراجعهى روشنفکران چپ و راست به پاى درس او بود. بدین ترتیب هر روزى که مىگذشت او جاى پاى تازهى در میان روشنفکران و مردم باز مىکرد، او با تعهد و عشق سر شار راهش را تعقیب مىنمود.براستى بعضىها داراى چه استعداد عجیبى هستند ،درهرجابروند درزودترین فرصت آتشى روشن مىکنند که تا ابد خاموش شدنى نیست.
محمودى بعد از کودتاى کمونیستى در ثور ۱۳۵۷ خورشیدی که زمینهى فعالیت فکرى در یکاولنگ برایش محدود گردید، بنابه مشورت همفکرانش، به مناطق ارزگان، دره صوف وکابل رفته وهستههاى مقاومت را در آن جا پایه گذارى کرد. سخنرانىهاى تند او علیه کمونیسم و حسادت کینه تزان و تنگ نظران باعث شد تا والى بامیان شدیداً به او ظنین شده و از او خواست تا به بامیان بیاید، ولى محمودى در نامه هایش ضمن رد تئورى مارکسیسم هرگز نزد والی نرفت، بعد از تبدیلى مصباح از ولایت بامیان ،محمودى شدیدا تحت تعقیب و پیگرد قرار گرفت و مجبور شد از کابل فرار کند. او مدتى به نام سیّد حیدر قالین فروش به فعالیت پرداخت ولى بعد از مدتى مورد سوء ظن دولت قرار گرفت و به سوى غزنى فرار نمود. در غزنى توسط عمال دولت دست نشاندهى روس دستگیر شد ولى هویت او را بازیابى نتوانستند. براى اثبات هویتش او را اولاً به کابل و بعداً به بامیان فرستادند. به محض رسیدن خبر ورودش به محبس بامیان پدرش سیّد شاه آخوند و بعضى اقارب به قصد احوال پرسى عازم بامیان شدند، این احوالپرسى ساده لوحانه باعث شناسایى محمودى گردید. کمونیستها سیّداکبرشاه (پدر) و محمودى را دستگیر و به شهادت رسانیدند.
از سیّد حیدر محمودى آثار قلمى همانند: شرح نهج البلاغه و اشعار عارفانه راجع به حکومت اسلامى … بجا ماندهاست که هنوز چاپ و منتشر نگردیدهاست. محمودى نیز مانند سلف صالح خود، سیّد جمالالدین افغان فرصت ازدواج پیدانکرد.[۱]
[۱]. مصاحبهى اختصاصى نگارنده با حجتالاسلام والمسلمین سیّد محمد رضا علوى.
– برگرفته از بخش زندانیان روحانیت تشیع افغانستان، حسین شفائى/ عربها و سادات افغانستان،کاظم فاضل .
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.