(مولوی شهید حبیب الرحمن) سالهای اخیر سلطنت محمد ظاهر شاه، نهضت اسلامی بسرعت در میان اقشار مختلف افغانستان در حال گسترش بود،کودتای داود خان به کمک گروههای خلق و پرچم برای نهضت اسلامی افغانستان سرآغاز مصیبت های بزرگی گردید و کمونیستها می دانستند که اگر وضع به همین منوال به پیش برود، دیگر هیچ قدرتی […]
(مولوی شهید حبیب الرحمن)
سالهای اخیر سلطنت محمد ظاهر شاه، نهضت اسلامی بسرعت در میان اقشار مختلف افغانستان در حال گسترش بود،کودتای داود خان به کمک گروههای خلق و پرچم برای نهضت اسلامی افغانستان سرآغاز مصیبت های بزرگی گردید و کمونیستها می دانستند که اگر وضع به همین منوال به پیش برود، دیگر هیچ قدرتی قادر نخواهد بود که این نیروی عظیم را مهارکند.
داود خان اندکی پس ازکودتا به دستگیری اعضای نهضت اسلامی افغانستان پرداخت. بین سالهای ۱۳۵۳ و۱۳۵۷ حدود سه صد نفرازاعضای تحریک اسلامی افغانستان درعقب میله های زندان رژیم داود خان به سرمی بردند و در سال ۱۳۵۵ جمعی از این شخصیتها محکوم به اعدام و زندانی گردیدند و سه تن که به اعدام محکوم گردیده بودند عبارتند از:
۱. مولوی شهید حبیب الرحمن
۲. داکترشهید محمد عمر
۳. خواجه شهید محفوظ منصور
همچنین ۱۶ تن دیگر از اعضای نهضت اسلامی محکوم به حبس ابد گردیدند و در دوران کودتای کمونیستها صدهاتن از مبارزان نهضت اسلامی افغانستان که در زمان داود خان دستگیر و درزندان بسرمی بردند، تعداد اندکی آزاد و جمع کثیری ازآنان به شهادت رسیدند و یکی از آن شهدا و از موسسین نهضت اسلامی مولوی شهید حبیب الرحمن است.
مولوی شهید حبیب الرحمن فرزند مولوی الحاج مرحوم عبدالحی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی در مرکز ولایت لغمان، قریه اروند بصرام در یک خانواده دینی و سیاسی دیده به جهان گشود.
او دوران تحصیلات ابتدایی خویش را نزد پدر عالم و مهربان خویش آموخت، از آنجایی که وی از استعداد و ذکاوت خوبی برخور دار بود، دوران ابتدایی را به صورت موفقانه و به عنوان شاگرد ممتاز در میان هم صنفی هایش سپری نمود.
حبیب الرحمن شهید در سال ۱۳۳۶ تحصیلات متوسطه و ثانوی خویش را در مدرسه نجم المدارس ولایت ننگرهار آغاز و به یادگیرى و دانش آموزى پرداخته، استعداد درخشان و ذکاوت سرشار خود را به نمایش گذاشت و اساتید خویش را تحت تأثیر قرار داده و به همین جهت اساتید و مسئولین مدرسه نجم المدارس، طی نامه ای برای پدرش چنین نوشته بودند: «حبیب الرحمن فرزند شما نعمت بزرگ خداوند است که پروردگار عالمیان آن را به شما عنایت فرموده که او را تحت مراقبت جدی قرار داده، امیدواریم که آینده درخشان او برای مردم افغانستان سبب خوش بختی گردد.»
پدرش مرحوم عبدالحی نیز با ملاحظهى ویژگىهاى از استعداد شهید حبیب الرحمن و تشویق استادان و آشنایان تصمیم گرفت فرزند مستعدش را براى ادامه تحصیل پس از فراغت صنف دوازدهم که شاگرد ممتاز و نمره اول مدرسه بوده به او جازه دهد که وارد دانشگاه کابل گردد.
شهید حبیب الرحمن در سال ۱۳۴۴ خورشیدی همانگونه که اساتید وی در باره او گفته بود، در مدت کوتاهی به فضل و دانش شهرت پیدا نموده و پس از پایان صنف دوازدهم با آنکه به حیث استاد وظیفه انجام میداد. در سال ۱۳۴۶ در دانشکده شرعیات دانشگاه کابل شامل و در سال ۱۳۵۱ به عنوان شاگرد ممتاز فارغ و بر اساس شورای مشورتی دانشگاه او به صفت استاد پذیرفته شد و علاوه بر تدریس در دانشگاه کابل، سردبیر مجله شرعیات وهمکار در رادیوکابل نیز ایفای وظیفه مینمود.
او دارای اخلاق حسنه و از موقعیت و پایگاه مردمی برخور دار بود و از این جهت روابط نیک و حسنه با اقشار مختلف جامعه و هم قطاران خویش داشت. او انسان مجاهد و سخت کوشی بود که در برابر ظلم و ستم ایستادگی و مقاومت مینمود و اما در برابر دوستانش سمبول، تواضع، اخلاص و محبت بود و هرگاه که به وطن خویش سفر مینمود، مورد استقبال گرم بستگان و دوستانش قرار میگرفت. به نقل دوستانش که میگفت: مولوی حبیب الرحمن شهید در گذرگاه کابل امام جماعت مسجدی بودکه ماهانه با دریافت معاش، آن را به علمای محروم و فقرای منطقه کمک میکرد و این داستان نیز مشهور و سرزبانهای مردم میباشد و از آن به عنوان الگو و نمونه یاد آوری مینمایند و داستان از این قرار است: «یکی از سالهای دوران حاکمیت محمد ظاهر شاه، قحطی و گرانی شدیدی شد، در آن زمان در قریه مولوی حبیب الرحمن شهید، تعداد فقرا افزایش یافته بود، در چنین شرایطی او مقدار گندمی که در خانه اش برای روزهای دشوارتر از آن ذخیره گردیده بود، به فقرا و مستمندان منطقه اش کمک نموده و پدرش وی را مورد اعتراض قرار داده وگفت: فرزندم چرا این کار را کردی درحالیکه خودت به آن نیاز داشتی، او گفت: مردم حالا گرسنه اند در حالی که ما غذای فردای مان را داریم، خداوند متعال، مهربان است و این مشکل حل خواهد شد و اگر این کا را نمی کردم باعث نارضایتی پروردگارمان می گردید.»
مولوی حبیب الرحمن شهید، مجاهد خستگی نا پذیر و از موسسین و بنیان گذاران نهضت جوانان مسلمان افغانستان بود و او عاشق اسلام و و طن که نفع و ضررجامعه را نفع و ضرر خود میدانست و آرزویش آبادی، ترقی و پیشرفت افغانستان بود که او در راه شعائر دینی و پیاده شدن عدالت اجتماعی توسط حکام مستبد و ظالم وقت چندین بار زندانی و نیز در اثر درگیری با مخالفین در پلی تخنیک کابل یک چشمش را از دست داده بود و این سرباز رشید اسلام میگفت: ترسم از این است که خداوند متعال از من بپرسد، چرا این عضو بدنت را در دفاع از مظلومین فلسطینی و یا در روسیه به دفاع از دین از دست ندادهی؟!
باالاخره این عالم مجاهد و استاد دانشگاه و پیشتاز مبارزه در برابر دشمن در ۱۴ سرطان سال ۱۳۵۶ خورشیدی به دفاع ار ازشهای دینی جام شهادت را نوشید، یادش گرامی و راهش پررهرو باد.[۱]
[۱] . اظهارات قاضی احسان الله الینکاری، پسرکاکای مولوی شهید حبیب الرحمن .
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.