۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » خبر و گزارش
  • شناسه : 2763
  • ۰۷ ثور ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۵
  • 27 بازدید
7 و 8 ثور
بیانیه سید جعفر عادلی حسینی درباره حوادث ۷ و ۸ ثور: از کودتا تا فاجعه ملی

بیانیه سید جعفر عادلی حسینی درباره حوادث ۷ و ۸ ثور: از کودتا تا فاجعه ملی

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جهاد فرهنگی، سید جعفر عادلی حسینی، محقق و پژوهشگر کشور و رئیس سازمان جهاد فرهنگی، در نشست «صفحه‌ی بین‌المللی سیاست افغانستان»، دیدگاه‌های خود را درباره‌ی حوادث تاریخی ۷ و ۸ ثور بیان کرد. وی با اشاره به پیشینه‌ی این وقایع اظهار داشت: «پیش‌زمینه و مقدمه‌ی خلق فاجعه‌ی ۷ ثور، در کودتای […]

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جهاد فرهنگی، سید جعفر عادلی حسینی، محقق و پژوهشگر کشور و رئیس سازمان جهاد فرهنگی، در نشست «صفحه‌ی بین‌المللی سیاست افغانستان»، دیدگاه‌های خود را درباره‌ی حوادث تاریخی ۷ و ۸ ثور بیان کرد.

وی با اشاره به پیشینه‌ی این وقایع اظهار داشت:

«پیش‌زمینه و مقدمه‌ی خلق فاجعه‌ی ۷ ثور، در کودتای داود خان نهفته است که تفصیل آن در کتاب ثابت قدم در بخش «اختلافات شاهزادگان افغانستان» به طور مشروح آمده است.»

عادلی حسینی با انتقاد از مواضع عنایت حفیظ افزود:

«کودتای ۷ ثور نه تنها تغییری مثبت نبود، بلکه آغاز تباهی بزرگ در افغانستان به شمار می‌رود. باید میان «کودتا» و «انقلاب» تفکیک قائل شد. افغانستان آن زمان به اصلاحات نیاز داشت و امروز نیز راه‌حل بحران‌های موجود، نه در جنگ، بلکه در اصلاحات واقعی نهفته است.»

وی در ادامه با اشاره به حوادث ۸ ثور ۱۳۷۱ و جنگ‌های داخلی پس از پیروزی مجاهدین گفت:

«درگیری‌های خونین شورای هماهنگی با دولت اسلامی و اختلافات پس از پیروزی، تلخی مضاعفی بر کام مردم افغانستان گذاشت و ادامه‌ی همان فاجعه‌ای بود که با کودتای ۷ ثور آغاز شده بود.»

حسینی تأکید کرد:

«حوادث ۷ و ۸ ثور، آغاز و تداوم نیم‌قرن فجایع در افغانستان است. تنها راه دستیابی به صلح پایدار، دادخواهی برای قربانیان و به محاکمه کشانیدن جنایتکاران جنگی دهه‌های پنجاه، شصت و هفتاد خورشیدی می‌باشد.»

بیانیه‌ی رئیس سازمان جهاد فرهنگی و از بنیانگذاران سازمان دادخواهی علیه جنایتکاران جنگی افغانستان

بسم الله الرحمن الرحیم

اتحاف دعا برای شهدای نیم قرن اخیر

پیش‌زمینه و مقدمه‌ی خلق فاجعه‌ی ۷ ثور: کودتای داود خان و آغاز فجایع ملی

در جریان چهل سال سلطنت محمد ظاهر شاه، دو چهره با رویکرد استبدادی و سیاست‌های تبعیض‌آمیز نسبت به اقلیت‌های قومی و مذهبی، نقش پررنگی در تحولات سیاسی افغانستان ایفا کردند: محمد هاشم خان (کاکای محمد ظاهر شاه) و سردار محمد داود خان.

سردار داود خان، که پیش‌تر سمت نخست‌وزیری را بر عهده داشت، در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ خورشیدی با کودتایی بی‌خون‌ریزی نظام سلطنتی را سرنگون و جمهوری را جایگزین آن کرد. او این اقدام را «انقلاب ملی» نامید؛ اما در واقع، این کودتا نقطه‌ی آغاز بی‌ثباتی و تحولات خونین در تاریخ معاصر افغانستان بود.

داود خان، پسرعموی محمد ظاهر شاه و داماد خانواده سلطنتی، در شرایطی قدرت را به دست گرفت که شاه برای درمان در ایتالیا به سر می‌برد. او بدون مقاومت قابل‌ملاحظه‌ای حکومت را تصاحب کرد و محمد ظاهر شاه نیز تا پایان عمر در تبعید باقی ماند.

هرچند در دوران کوتاه ریاست جمهوری داود خان برخی پروژه‌های عمرانی و تأسیس مکاتب انجام شد، اما زمام‌داری او با فضای سیاسی متشنج و سرانجامی خونین پایان یافت.

یکی از علل اصلی خلق این فاجعه، اختلافات شاهزادگان بود؛ موضوعی که در کتاب ثابت قدم به تفصیل شرح داده شده است.

در سال ۱۳۵۷ خورشیدی، افسران حزب دموکراتیک خلق افغانستان با پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی، کودتای خونینی را علیه حکومت داود خان به راه انداختند. در پی این کودتا، داود خان و بیش از بیست تن از اعضای خانواده‌اش در ارگ ریاست جمهوری به قتل رسیدند. سال‌ها بعد، در دوران ریاست‌جمهوری حامد کرزی، بقایای پیکر او از ارگ بیرون کشیده شده و در آرامگاهی دفن شد.

از داود خان جمله‌ای معروف به یادگار مانده است: «ما سیگار روسی را با گوگرد آمریکایی روشن می‌کنیم.» این گفته نماد سیاست متناقض و دوگانه‌ی او در روابط خارجی بود؛ در حالی که پروژه‌هایی توسط آمریکا در جنوب‌غرب کشور اجرا می‌شد، شوروی نیز در شمال، به ویژه در مزار شریف، نفوذ گسترده‌ای داشت.

با وجود تبلیغ سیاست بی‌طرفی، وابستگی داود خان به شوروی آشکار بود. اما زمانی که کوشید از دایره‌ی نفوذ شوروی خارج شود، طی سفری به مسکو، در جلسه‌ای رسمی در کرملین، سیاست‌های شوروی را مورد انتقاد قرار داد. این اقدام، خشم مقامات شوروی را برانگیخت و زمینه‌ساز تصمیم آنان برای براندازی او شد؛ تصمیمی که در نهایت به کودتای ۷ ثور انجامید.

کودتای ۷ ثور؛ آغاز تباهی بزرگ

روز ۷ ثور ۱۳۵۷، یکی از تاریک‌ترین فصل‌های تاریخ افغانستان رقم خورد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان، با حمایت شوروی و همکاری بخش‌هایی از ارتش، رژیم داود خان را سرنگون کرد. این کودتا نه‌تنها به قتل داود خان و خانواده‌اش انجامید، بلکه سرآغاز دوره‌ای از ترور، سرکوب، زندان، اعدام و آوارگی شد که آثار فاجعه‌بار آن تا امروز نیز پابرجاست.

رژیم تازه با شعارهایی چون «اصلاحات ارضی»، «دموکراسی خلق» و «دیکتاتوری پرولتاریا»، به سرکوب بی‌رحمانه اقشار مختلف جامعه پرداخت. هزاران عالم، روشنفکر، فعال فرهنگی و مذهبی بازداشت، شکنجه یا اعدام شدند. این روند سرکوب‌گرانه، موجب خیزش‌های مردمی در مناطق مختلف کشور، از جمله هرات، دره‌صوف، پنجشیر، نورستان و هزاره‌جات شد.

در پی شدت گرفتن بحران، ارتش سرخ شوروی در ۶ جدی ۱۳۵۸ به افغانستان تجاوز کرد؛ تجاوزی که بیش از پنج میلیون نفر را آواره، بیش از دو میلیون نفر را به کام مرگ کشاند، هزاران روستا را ویران و میلیون‌ها ماین را در خاک کشور بر جای گذاشت. با این‌حال، مقاومت جانانه‌ی مردم، سرانجام ارتش شوروی را وادار به عقب‌نشینی در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ کرد.

پیروزی مجاهدین و تلخی اختلافات

با خروج نیروهای شوروی، رژیم کمونیستی تحت حمایت آن‌ها چند سالی دوام آورد، اما در ۸ ثور ۱۳۷۱، با پیشروی مجاهدین فروپاشید. این پیروزی که نویدبخش آزادی و بازسازی کشور بود، به‌زودی با اختلافات داخلی، مداخلات خارجی و رقابت‌های بی‌پایان میان گروه‌های جهادی رنگ باخت. برخی از رهبران مجاهدین که در میدان جنگ پیروز شده بودند، در میدان سیاست شکست خوردند و کشور بار دیگر در گرداب جنگ داخلی فرو رفت.

بررسی آماری فجایع انسانی، مهاجرت و تخریب

در دوران تجاوز شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (۱۳۵۷۱۳۷۱)

در فاصله سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱ خورشیدی (۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ میلادی)، افغانستان یکی از خونین‌ترین و ویران‌گرترین دوره‌های تاریخ خود را پشت سر گذاشت. تجاوز نظامی شوروی و حکومت سرکوبگر حزب دموکراتیک خلق، میلیون‌ها انسان را قربانی کرد و زیرساخت‌های کشور را به ورطه نابودی کشاند. در ادامه، تصویری آماری و مستند از ابعاد فاجعه‌بار این دوره ارائه می‌گردد:

۱. تلفات انسانی

کشته‌شدگان:

براساس برآوردهای سازمان ملل، صلیب سرخ و نهادهای حقوق بشری، بین ۱.۵ تا ۲ میلیون تن از مردم افغانستان در این دوران کشته شدند.

این آمار شامل موارد زیر است:

اعدام‌های سیاسی و ناپدیدشدن‌های اجباری (به‌ویژه در دوره‌های تره‌کی و حفیظ‌الله امین)

بمباران‌های هوایی، مین‌گذاری، انفجارها، قتل‌عام‌ها و نبردهای مسلحانه در سراسر کشور

زخمی‌ها و معلولین:

حدود ۱ تا ۱.۵ میلیون نفر مجروح یا دچار نقص عضو شدند؛ عمدتاً در اثر مین‌ها، حملات هوایی و درگیری‌های زمینی.

۲. مهاجرت و آوارگی

پناهندگان خارجی:

بیش از ۶ میلیون نفر به کشورهای همسایه و سایر نقاط جهان پناهنده شدند:

حدود ۳.۵ میلیون نفر به پاکستان

حدود ۲.۵ میلیون نفر به ایران

هزاران نفر به هند، کشورهای عربی و اروپایی

آوارگان داخلی:

حدود ۲ میلیون نفر در داخل کشور جابجا شده و به مناطق امن‌تر پناه بردند.

۳. تخریب زیرساخت‌ها و مناطق مسکونی

ویرانی فزیکی:

صدها قریه، شهرک و محله به کلی نابود شد.

مکاتب، شفاخانه‌ها، راه‌ها، پل‌ها و سیستم‌های آبیاری تخریب یا آسیب جدی دید.

در برخی ولایات، تا ۸۰ درصد روستاها و مناطق مسکونی یا ویران شدند یا خالی از سکنه گردیدند.

مین‌گذاری گسترده:

در پایان دهه ۱۳۶۰، افغانستان به یکی از آلوده‌ترین کشورهای جهان به مین و بمب خوشه‌ای تبدیل شده بود.

تخمین زده می‌شود که حدود ۱۰ میلیون مین توسط ارتش شوروی و رژیم وقت در سراسر کشور کار گذاشته شده بود.

۴. پیامدهای اجتماعی و روانی

فروپاشی خانواده‌ها

گسترش بی‌سوادی و بسته شدن مکاتب

فقر شدید، سوءتغذیه، بیماری‌های روانی و افسردگی

ریشه‌دار شدن فرهنگ خشونت و بی‌اعتمادی اجتماعی

۵. آمار فاجعه‌بار در یک نگاه

کشته‌شدگان: ۱.۵ تا ۲ میلیون نفر

زخمی‌ها و معلولین: بیش از ۱ میلیون نفر

پناهندگان خارجی: بیش از ۶ میلیون نفر

آوارگان داخلی: حدود ۲ میلیون نفر

روستاها و شهرهای ویران‌شده: صدها مورد

مین‌های کاشته‌شده: حدود ۱۰ میلیون عدد

۶. اسناد جنایت و خیانت‌های پنهان

ده‌ها سند و گزارش از گورهای دسته‌جمعی، اعدام‌های شبانه و فهرست اسامی بیش از ۵۰۰۰ قربانی ثبت شده‌اند.

بیشتر این قربانیان از جمله علما، فرهنگیان، فعالان سیاسی و اقلیت‌های مذهبی بودند.

پیگیری حقوقی و مستندسازی این جنایات، همچنان یک ضرورت تاریخی و اخلاقی است.

کارنامه دکتر نجیب‌الله، غارت اموال ملی و جنایت در سفارت افغانستان در آلمان

دکتر نجیب‌الله، آخرین رهبر رژیم حزب دموکراتیک خلق، در واپسین سال‌های حکومت خود تلاش کرد با تغییر گفتمان به سمت شعارهای اسلامی و قومی، مشروعیت سیاسی خویش را حفظ کند. او حتی در سفر به ایران، وعده‌هایی چون خودمختاری هزاره‌جات و تأسیس وزارت اقوام و قبایل را مطرح کرد تا میان اقوام افغانستان شکاف ایجاد کند. اما تاریخ، چهره واقعی او را آشکار ساخته است؛ به‌کار بردن عنوان «شهید» برای چنین شخصیتی، توهینی آشکار به حافظه جمعی ملت افغانستان است.

در واپسین روزهای حکومت نجیب‌الله، دارایی‌های سفارت افغانستان در برلین، از جمله زمینی ارزشمند متعلق به دوران امان‌الله‌خان، به طرف آلمانی فروخته شد. فردی که از این موضوع آگاه بود، در زیرزمین سفارت به‌طرز مشکوکی به قتل رسید. با ورود انجنیر سید شاه‌حسین حسینی به‌عنوان سفیر دولت مجاهدین، این موضوع افشا شد؛ اما پرونده همچنان بی‌پاسخ باقی مانده است. عاملان این خیانت که امروز در اروپا زندگی می‌کنند، باید در برابر عدالت پاسخ‌گو باشند.

غرامت جنگی؛ وعده‌ای که محقق نشد

در پایان هر جنگ، معمولاً کمیسیون‌های بین‌المللی برای ارزیابی خسارات و مطالبه غرامت شکل می‌گیرند. اما با وجود ویرانی گسترده ناشی از تجاوز شوروی به افغانستان، هیچ اقدام مؤثری برای دریافت غرامت از جانب دولت‌های پس از جنگ صورت نگرفت. افغانستان، علی‌رغم جراحات عمیق انسانی، اقتصادی و زیربنایی، از حق طبیعی خود در این زمینه محروم مانده است.

نتیجه‌گیری:

تاریخ معاصر افغانستان مملو از زخم‌های عمیق و عبرت‌های بزرگ است. کودتای ۷ ثور نه‌تنها آغاز یک دوره تاریک، بلکه نماد دهه‌ها رنج، مهاجرت و تباهی برای ملت افغانستان بود. یادآوری این فجایع صرفاً برای اندوه نیست؛ بلکه هشداری است برای نسل امروز تا با آگاهی از گذشته، برای عدالت، بیداری و آینده‌ای روشن تلاش کنند.

حوادث ۷ و ۸ ثور؛ آغاز و تداوم فاجعه نیم‌قرن اخیر

با فرا رسیدن سالگرد حوادث ۷ و ۸ ثور، ضروری است با نگاهی ژرف و بازاندیشانه، این دو رویداد سرنوشت‌ساز را بررسی کنیم؛ وقایعی که بنیان فاجعه‌های کنونی افغانستان را گذاشتند.

۷ ثور ۱۳۵۷، سرآغاز یک دیکتاتوری خون‌بار با نام خلق و پرچم بود؛ و ۸ ثور ۱۳۷۱، تداوم آن فاجعه در لباسی دیگر، با نام جهاد. نیم‌قرن اخیر با خون، اشک، مهاجرت، تبعیض و ویرانی همراه بوده است. تا زمانی‌که درک و اجماع ملی درباره حقیقت تاریخی شکل نگیرد، امید به آینده‌ای متفاوت دشوار خواهد بود.

نسل جوان باید با درس‌گیری از این رویدادها، برای ساختن افغانستانی امن، آزاد و عادلانه تلاش کند؛ کشوری که در آن عدالت، همزیستی و برادری جایگزین جنگ، تفرقه و تمامیت‌خواهی شود.

۸ ثور ۱۳۷۱؛ تداوم فاجعه در لباس جهاد

مردم افغانستان پس از خروج نیروهای شوروی، با امید به پیروزی مجاهدین در ۸ ثور، رؤیای صلح و عدالت را در سر داشتند. اما آنچه رخ داد، آغاز جنگ‌های داخلی خون‌بار بود. اختلافات میان احزاب جهادی، حرص قدرت و دخالت استخبارات کشورهای منطقه، کابل را به میدان جنگ مبدل ساخت.

تشکیل شورای هماهنگی میان گلبدین حکمتیار، عبدالرشید دوستم و عبدالعلی مزاری، به‌جای ایجاد وحدت ملی، به تعمیق اختلافات انجامید. تنها در غرب کابل، مزاری بیش از ۲۷ جنگ داخلی را با سایر گروه‌ها آغاز کرد. نتیجه این نزاع‌ها، کشته‌شدن بیش از ۷۰ هزار غیرنظامی بود.

طرح پنج‌ماده‌ای سازمان ملل (معروف به «پلان بنین سیوان») برای تشکیل دولت انتقالی و برگزاری انتخابات، قربانی زیاده‌خواهی رهبران گروه‌ها شد. در این میان، دکتر نجیب‌الله نیز با ایجاد شکاف میان جبهه شمال و حزب اسلامی، آتش درگیری را شعله‌ور کرد. نقش تخریبی پاکستان و ایران در حمایت از گروه‌های وابسته، بستر جنگ‌های نیابتی را فراهم ساخت.

۸ ثور؛ نماد تکرار اشتباهات، و درسی برای نسل نو

اگر گذشته را نادیده بگیریم، تاریخ خود را تکرار خواهد کرد. خلقی‌ها در زمان تره‌کی و امین، هر صدای منتقد را با اتهام «ضد انقلاب» سرکوب کردند. ورود ارتش سرخ شوروی، افغانستان را به صحنه یکی از مرگ‌بارترین جنگ‌های قرن تبدیل کرد؛ جنگی که حتی برای ارتش شوروی، تلفات سنگین‌تری نسبت به جنگ جهانی دوم در پی داشت.

درس اصلی حوادث ۷ و ۸ ثور این است: بدون پذیرش واقعیت‌های تاریخی و بدون اصلاح در رفتارهای سیاسی و اجتماعی، صلح و پیشرفت ممکن نیست. اکنون زمان آن رسیده که نسل نو، با شناخت ریشه‌های بحران، پرچم آگاهی، عدالت و همبستگی را به‌دست گیرد.

از رؤیای دولت اسلامی تا واقعیت تلخ طالبان

در نخستین سال‌های جهاد، بخش‌هایی از افغانستان – به‌ویژه در مناطق مرکزی – از کنترل حکومت مرکزی خارج شد. شورای انقلابی اتفاق اسلامی با در اختیار داشتن حدود ۲۰ درصد از خاک کشور، نخستین ساختار شبه‌دولتی را بنیان نهاد. اما این دستاوردها نیز در آتش جنگ‌های داخلی ویران شد.

عملکرد ضعیف، فساد و خیانت برخی رهبران جهادی، موجب ناامیدی مردم گردید؛ تا جایی‌که شماری از شهروندان، دوران سرکوب‌گر حکومت کمونیستی را قابل تحمل‌تر از وضعیت موجود می‌دانستند. همین ناکارآمدی‌ها بستر مناسبی برای ظهور طالبان و سقوط دولت مجاهدین فراهم ساخت.

جنگ داخلی افغانستان پس از سقوط نجیب‌الله (۱۳۷۱–۱۳۷۵ خورشیدی): خون‌بارترین مرحله پس از تجاوز شوروی

با سقوط حکومت دکتر نجیب‌الله در ۸ ثور ۱۳۷۱ و تشکیل دولت اسلامی بر اساس پیمان پیشاور، افغانستان وارد یکی از خون‌بارترین و ویران‌گرترین دوره‌های جنگ داخلی شد. با وجود توافق میان گروه‌های جهادی برای تشکیل دولت مشترک، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار این توافق را نپذیرفت. اگرچه نخست‌وزیری به او پیشنهاد شده بود، اما او خواهان سلطه کامل بود و به‌زودی حملات راکتی و بمباران‌های گسترده علیه کابل را آغاز کرد.

در نتیجه، شهرهای کابل، هرات، مزار شریف و قندهار به میدان‌های نبرد داخلی بدل شدند. درگیری‌ها میان نیروهای حزب اسلامی، جنبش ملی، و حزب وحدت با دولت اسلامی به رهبری برهان‌الدین ربانی ادامه یافت. همزمان، کشورهای منطقه‌ای و جهانی همچون پاکستان، ایران، روسیه، عربستان سعودی و آمریکا، از گروه‌های مختلف پشتیبانی کرده و جنگی نیابتی را شعله‌ور ساختند.

آمار تقریبی جنگ داخلی ۱۳۷۱–۱۳۷۵ خورشیدی:

۱. تلفات انسانی:

بر اساس گزارش‌های نهادهایی چون سازمان ملل، صلیب سرخ، دیدبان حقوق بشر و عفو بین‌الملل، بین ۶۵٬۰۰۰ تا ۸۰٬۰۰۰ نفر تنها در کابل کشته شدند. ده‌ها هزار نفر دیگر نیز مجروح یا معلول گردیدند.

آوارگی و مهاجرت:

حدود ۵۰۰٬۰۰۰ تا ۷۰۰٬۰۰۰ نفر از کابل به ولایات دیگر پناه بردند. همچنین، بین ۱۵۰٬۰۰۰ تا ۲۰۰٬۰۰۰ نفر به کشورهای همسایه یا اروپا مهاجرت کردند.

۳. تخریب زیربناها:

نزدیک به ۷۰٪ زیرساخت‌های کابل نابود شد. مناطقی چون افشار، کارته سه، تایمنی، خوشحال‌خان، شاه شهید، پل سوخته و دارالامان به ویرانه تبدیل گردیدند. مراکز آموزشی، درمانی، دینی و دولتی نیز از این تخریب در امان نماندند.

۴. زیان اقتصادی:

اگرچه آمار رسمی وجود ندارد، اما زیان‌های اقتصادی این جنگ، میلیاردها دلار برآورد می‌شود.

این دوره تاریک، نه‌تنها از نظر انسانی فاجعه‌بار بود، بلکه ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را نیز متزلزل ساخت و زمینه را برای ظهور طالبان در سال‌های بعد فراهم کرد.

 

7 ثور، یکی از تاریک‌ترین و غم‌انگیزترین روزهای تاریخ افغانستان است؛ روزی که با یک کودتای خونین کمونیستی، مسیر زندگی یک ملت به بی‌راهه کشیده شد. در آن روز، گروهی اندک اما مسلح و بی‌ریشه، با تکیه بر افکار وارداتی و حمایت بیگانگان، نظام سیاسی کشور را سرنگون ساختند و با شعارهای فریبنده عدالت و مساوات، آتشی را برافروختند که هنوز خاکسترش بر پیکر وطن سنگینی می‌کند. پیش از آن، هرچند افغانستان بی‌دردسر نبود، اما زندگی مردم معنا داشت: خانواده‌ها در کنار هم بودند، سنت‌ها استوار، دین در جایگاه خویش، و امید به آینده زنده بود. با ورود کمونیست‌ها، نه تنها ساختار سیاسی و اجتماعی کشور فروپاشید، بلکه ایمان مردم، فرهنگ اصیل و وحدت ملی نیز ضربه‌ای مهلک دید. هزاران انسان بی‌گناه شبانه ربوده شدند، به نام روشنفکری شکنجه و تیرباران گردیدند و صدای هر معترضی در گلو خفه شد.

کودتای 7 ثور، سرآغاز زنجیره‌ای از فجایع شد: جنگ‌های داخلی، اشغال خارجی، آوارگی میلیون‌ها افغان و گسستن پیوندهای قومی و مذهبی. اگر آن روز سیاه در تاریخ افغانستان رقم نمی‌خورد، امروز این سرزمین می‌توانست به جایگاهی بسیار والاتر دست یابد.

بر ماست که یاد آن فاجعه را زنده نگاه داریم و از آن عبرت بگیریم؛ تا بار دیگر، خواب آشفته دشمنان دین و ملت تعبیر نگردد.

 

پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی / 7 ثور 1404 خورشیدی