امام علی ابن ابی طالب(ع) در سیزدهم ماه رجب، ده سال قبل از بعثت، داخل کعبه معظمه تولد یافت و صبح ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری قمری در محراب عبادت به دست شقی ترین افراد « ابن ملجم» ضربت خورد و در شب ۲۱ رمضان در سن ۶۳ سالگی در کوفه به شهادت رسید، بارگاه […]
امام علی ابن ابی طالب(ع) در سیزدهم ماه رجب، ده سال قبل از بعثت، داخل کعبه معظمه تولد یافت و صبح ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری قمری در محراب عبادت به دست شقی ترین افراد « ابن ملجم» ضربت خورد و در شب ۲۱ رمضان در سن ۶۳ سالگی در کوفه به شهادت رسید، بارگاه ملکوتیش در نجف اشرف مزار شیفتگان حق است.
به همین مناسبت به شمهای از عدل آن حضرت که مجسمه عدل و مساوات، نمونه کامل بشر دوستی و مهر ورزی و احسان بود اشاره نمایم.
علی ابن ابی طالب(ع) ندای عدالت انسانی و شخصیت جاویدانی بود تا آنجائی که درباره اش گفته اند شهادت او همان عدل و مساواتش بود «قتل فی محرا به لشده عدله»؛ راستی که علی مرتضی مجسمه عدل و نمونه رحمت و محبت بود. در شب ۱۹ رمضان ضربت که در راه تعلب و انعطاف ناپذیری از حق و عدالت و دفاع از حقوق انسان خورد و در عین حال همین ضربت به مرارتها و مجاهدتها و مشقتها و رنجهای او در این راه خاتمه داد و او را در حال انجام وظیفه از پا در آورد؛ ضربتی که خود آن حضرت را آسوده کرد اما جامعه اسلامی را سوگوار ساخت. وقتی که حضرت علی(ع) شهادت را احساس کرد و فرمود: « فزت و رب الکعبه» ، یعنی سوگند به خدای کعبه رستگار شدم.
جورج سمعان نویسنده متفکر مسیحی در کتاب صدای عدالت انسانیت نوشته است: علی بن ابی طالب(ع) نخستین مبارز راه عدالت و آزادی و پیشگام نهضت تساوی حقوق بشر بود.»
آن بزرگ مرد تاریخ، در عین حال که عنوان عدالت را دارا بود، سردار جنگ شکست ناپذیر و عالم بزرگ علوم الهی و فصیح ترین خطیب صدر اسلام به شمار می رفت.
ابن ابی الحدید می نویسد: علی ابن ابی طالب دارای دو نعمت بزرگ است که « یکی جهاد است اگر شمشیر علی نبود، مشرکان همگان را تسلیم خود میکرد … و دیگر دانش آن حضرت است که اگر آن را بیان نمی کرد، خلق در بسیاری از احکام به غیر خدا حکم می کردند.»
امام علی(ع) در دوران ۳۰ سال امامت که چهار سال و نه ماه آن را عهده دار حکومت بودند؛ ندای عدالت انسانی و دفاع از مظلومین و محرومین را سر می داد، آن حضرت بر پایه ایمان به وحی و رسالت و دفاع از آن به دنیا آمد، او مولود کعبه بود و در خانه خدا «مسجد کوفه» به شهادت رسید. چه زیباست آن لحظه و ساعتى که آدمى احساس مىکند همه برنامه و تکالیفش را در زندگى انجام داده و اینک فارغ البال با چهرهاى سرخ و با غرورى الهى به وعدهگاه موعود و بجوار حق بشتابد و دفتر زندگیش را در بعد انجام وظیفه بسته مىبیند.
بدین مناسبت به اختصار شمه ای از فضائل آن حضرت یاد آوری نموده که زندگی آن حضرت سرمشق و سرلوحه برنامه های ما نیز قرار گیرد.
برنامه دورهاى
ماه رمضان سال چهلم فرا رسید. او براى دیدار و وداع و هم انجام صله رحم هر شب میهمان یکى از فرزندان و در کنار آنها بود.افطارى مختصرى که بنا به دستور او مختصر بود برایش مىآوردند و بر اساس اسناد نوشتهها او بیش از سه لقمه تناول نمىکرد.بهنگامى که فرزندان به علت محبت و خیرخواهى،پدر را به خوردن بیشتر تشویق مىکردند.امام علی(ع) مىفرمود نه،نمىخورم،دوست دارم خداى را در حالت و وضعیتى ملاقات کنم که شکم من به پشت چسبیده و در شرایط خالى و گرسنه مانند باشم احب ان القى اله و انا خمیص (۱) .
پس از افطار سرگرم عبادت و ذکر و مناجات مىشد. خوابى بس محدود و مختصر داشت، نگاهش به آسمان بیشتر از دیگر ایام بود. توصیههاى لازم را به هر یک از فرزندان مىکرد،آنها را به رعایت تقوا و پرهیز از گناه سفارش مىکرد.
شب شهادت
شب شهادت بر اساس اسنادى که در دست است او در خانه ام کلثوم بود.اما این کلثوم کیست جاى بحث و سخن است.ظاهرا سه دختر امام کنیه ام کلثوم داشتند دو دختر از فاطمه و دخترى هم از همسرى دیگر.
بر اساس شواهدى که در دست است شب آخر زندگى در خانه ام کلثوم اول، یعنى زینب کبرى(س) بود و این از سخنان رد و بدل شده فیما بین آنها و برادران، مخصوصا پس از ضربه خوردن بدست مىآید. طبق روال سه لقمهاى افطار کرد و به عبادت پرداخت. ولى بسیار مضطرب و مشوش بنظر مىرسید. و دخترش از او علت آن را پرسید.ظاهرا چنین جواب شنید: احساسم این است که امشب شب لقاى حق است. در آن شب زیاد از اطاق بیرون آمده و به آسمان مىنگریست و مىفرمود به خدا قسم به من دروغ نرساندهاند و داستان دروغ نیست، امشب همان شبى است که خداى وعده داده است. و الله ما کذبت و ما کذبت و انها اللیله اللتى وعد الله… (۲) .
تفکر در شب مرگ
بگفته جرج جرداق امام علی(ع) در شب مرگ ساعتى زانوها را در بغل گرفت و لحظاتى به فکر فرو رفت.گذشته حیات خود را از روزگاران دور بنظر آورد.بیاد آورد:
– روزگار کودکى و حیات خود را در خانه پیامبر(ص) که سایه او را بر سر داشت و دست پر مهر او را در بازوگیرى از او.
– روزگار قبول اسلام و رنجها و مرارتهائى را که در دوران قبل از هجرت متحمل شده و شاید زجرها و شکنجههاى یاران و مؤمنان اولیه بود.
– شب هجرت و ساعات پر هراس شب را که به اتکاى پروردگار در بستر رسول خدا(ص) خوابید تا او جان سالم را بدر برد و در خدمت رشد بشریتباشد.
– دوران پس از هجرت تا زمان مرگ رسول خدا(ص) که سراسر آن به جنگ و درگیرى با جاهلان و مشرکان گذشت و در فاصله ۱۰ سال ۸۴ غزوه و یا کمتر را پشت سر گذارده بود.
– یاران و دوستان و وفاداران که هر کدام یا در میدان به شهادت رسیدند و یا ترور شدند و یا با مرگ طبیعى رخ به نقاب خاک کشیدند (۳) .
نگرانى و دلتنگى
از آن همه رنجها و افسردگى دلش گرفت،بویژه از آن بابت که خود را تنها یافت.با قلبى پر از تاثر آماده مرگ شد.بویژه از آن بابت که او زحمات پیامبر و مجاهدان و شهداى اسلام را در معرض هدر و تلف مىدید.
او متاثر است از اینکه دوستان وفادارى چون مالک اشتر، محمد بن ابى بکر، سلمان فارسى، ابوذر، عبد الله خباب و…را از دست داده و برخى از اینان به حیله و نیرنگ کشته شدهاند و یا با رنج و تاسف از دار دنیا رفتهاند.
او در ذهن خود خیانتکاران و خائنان را به محاکمه مىکشد و بدکاران را نمىبخشد،بویژه آنها که لطماتى بر پیکر اسلام وارد آورده و زحمات رسول خدا(ص) را نادیده گرفتهاند.در پیشگاه خدا به شکایت مىپردازد و…
اضطراب سراسر وجود زینب(س) را گرفته و نگران است. بنزد پدر مىآید که بابا، امشب تو به مسجد مرو،که دلم نگران است. بگذار دیگرى بجاى تو رود.فرمود لا مفر من القدر. گریز از قدر و قضاى خدا ممکن نیست.اگر بلاى زمینى باشد بر رفع آن قادرم اگر بلاى آسمانى (مرگ) باشد که باید جارى گردد.
مسجد، نماز، ترور
بالاخره به مسجد رفت، بر بالاى مناره قرار گرفت و آخرین اذان خود را با صداى بلند سرود،به صحن مسجد براى اداى نماز آمد.ابن ملجم به صورت دمرو خوابیده و شمشیر خود را در وسط پا پنهان داشته بود.امام خفتگان در مسجد را بیدار کرد و از جمله ابن ملجم را.
به نماز ایستاد، رکعت اول و دوم را خواند و در حین سر برداشتن از سجده شمشیر زهر آلود ابن ملجم به همراه این فریاد بر سر او فرود آمد که لله الحکم لا لک یا على(ع). امام(ع) بظاهر نماز را تمام کرد و فرمود:بسم الله و بالله و على مله رسول الله-فزت و رب الکعبه، به نام و یاد خدا و بر اساس آئین رسول خدا جانمىدهیم،قسم بخداى کعبه رستگار و راحتشدم.
سپس این آیه قرآن را خواند:منها خلقناکم،و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخرى (۴) شما را از خاک آفریدیم و به خاکتان بر مىگردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مىآوریم گویند جبرئیل در بین زمین و آسمان ندائى درداد که همه مردم کوفه شنیدند:تهدمت و الله ارکان الهدى…بخداى سوگند که ارکان هدایت ویران شدند،نشانههاى تقوا فرو رفته و محو شدند،رشته محکم خدا گسیخت،پسر عم پیامبر به شهادت رسید،على مرتضى کشته شد و بدبختترین بدبختان او را کشته است.
عیادتها و دیدارها
ابن ملجم پس از ضربهاى گریخت،ولى نتوانستخود را مخفى کند و بظاهر از عمل خود گیج و مبهوت مانده بود و سرگردان در کوچهاى با همان شمشیر خون آلود ایستاده بود بهنگامى که از او پرسیدند که تو چنین کردى چارهاى جز اعتراف نداشت و بدینسان به زودى دستگیر شد.
امام را در پارچهاى پیچیدند و به خانه بردند.دم در خانه اصرار داشت که با پاى خود گام بردارد و وارد خانه شود،بدان خاطر که دخترکان و زنان پریشان خاطر نشوند و هراس برندارند.پزشک آوردند و او اثیر بن عمر بن هانى و در جراحى زبدهترین بود.زخم را گشود و بصورتى که معمول آن روزگار بود آن را مورد بررسى قرار داد و مایوسانه گفت زخم عمیق است و شمشیر به مغز رسیده و زهر آلود هم بوده و بدینسان امید بهبودى نیست.
مردم براى عیادت آمدند-برخى دریافتند که شیر براى او مناسب است،براى امام علی(ع) شیر آوردند کمى نوشید و الباقى را به فرزندان داد که براى اسیر و زندانى خود ببرید.درد شدیدتر و چهره امام زردتر مىشد.گاهى به اغما مىرفت،زیرا ضربه ابن ملجم به محل ضربه عمرو بن عبد ود فرود آمده و مصیبت را دو چندان کرده بود.و زردى چهره فراگیر شده بود بحدى که رنگ صورت به رنگ دستمال زردى که بر سر او بسته بودند درآمده بود.فرزندان از زنده ماندنش نومید شده بودند و بدین خاطر همه اعضاء خانواده به دورش گرد آمدند.
وصایا
امام گاهى که بهوش مىآمد-فرزندان و خویشان را مورد وصیت قرار مىداد،نوع وصایا متعدد و گوناگون است.بخشى از وصایا درباره قاتل خود بود و مىفرمود:به او غذا بدهید و او را سیراب کنید اگر زنده ماندم خود ولى دم خود هستم اگر مردم و خواستید قصاص کنید ضربهاى به ضربهاى او را مثله نکنید و براى قتل من حمام خون راه میندازید… (۵) .
بخشى دیگر از وصایا متوجه فرزندان بود.حسن جان صابر باش،حسین من زندگى پرماجرائى خواهى داشت.عباس من در معاونتبرادرت کم کم رمق از او رفت،پلک چشمها به هم آمد،جوهر صوت خاموش مىشد و آخرین کلماتى که از او شنیده شدند این بود:اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله… (۶) .
و بدینسان امام از دنیا رفت و از شصت و سه سال زندگى پر رنج و توام با انجام وظیفه رها شد.
شب شهادت
او ۳۰ سال پس از وفات رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) زنده بود.در زمان مرگ به گفته شیخ مفید ۶۳ سال و ۲ ماه و ۷ روز داشت.وفاتش در شب یکشنبه ۲۱ ماه رمضان سال چهل اتفاق افتاد که شب قدر بود و شبهاى قدر بر خلاف تصور عدهاى از جاهلان پس از وفات امام(ع) ایجاد نشد و امرى بود که حتى قبل از اسلام سابقه داشته و در اسلام هم بر آن صحه گذارده شده بود.و بر حسب اتفاق و شاید هم مقدراتى شب ضربه خوردن و شهادت امام(ع) با آن شبها مصادف شده بود.
انعکاس شهادت
امام على(ع) به شهادت رسید. خبر شهادت او به زودى در سراسر جامعه اسلامى آن روز منتشر شد بسیارى از دشمنان کینهدار او شاد شدند و بر عکس دوستان پاکباز و مخلص او بسیار غمگین گشتند.شک نیست که این ضایعه براى اهل خانه و فرزندان او بسیار دردناک بود،بویژه فرزندان فاطمه(س) که با مرگ پدر غم مادر و اندوه وفات رسول خدا(ص) براىشان تجدید شده بود.
آرى،آدمى روزى بدنیا مىآید و روزى مىمیرد اما تاسف بازماندگان بیشتر متکى بر کیفیت مرگ عزیز آنهاست که قبل از مرگ در چه وضعى و شرایطى بوده و در چه وضع روحى و عاطفى بسر مىبرده ستبسیارى از بازماندگان مرده خود را به این تسلیت مىدهند که بحمد اله عزیز از دست رفته ما عمرى را به راحتى گذرانده در وسعت و فراخى نعمتبود،همه عمر او بخوشى و شادمانى گذشت. اما اگر مساله براى برخى بر عکس باشد آه و تاسف و اندوه بسیار خواهد بود.
شرایط زندگى امام على(ع) به گونهاى بود که براى بازماندگان یادگارهاى اسفانگیز بسیارى برجاى گذاشته شده بودند زیرا پدرى داشتند دائما در رنج و سوز و غصه و اندوه،با شکمى نیمهسیر از نانى خشک و جوین،در حال زارى و مناجات دائم،اشک ریز و متاثر از اشک یتیمان،در غصه و اندوه براى محرومان،در داغدارى مرگ عزیزان و دوستان با وفا،در تاسف از عمل خائنان قدرتمند…که همه اینها براى بازماندگان خاطرهانگیز و اشکافزا بود.
تجهیز و تکفین
پدر را براى دفن آماده کردند.غسلش دادند و کفن کردند و او را به محلى که امروز نجف نام دارد بردهاند (۷) و البته این محلى است که فرزندان او مخصوصا امام صادق(ع) اعلام کردند.
اینکه چگونه پدر را غسل دادند و با جراحتسر او چه کردند و در آن شرایط چه حال و وضعى داشتند مسالهاى است که از توان شرح ما بیرون است.و بهر صورت کار غسل و تجهیز و تکفین پایان یافت و بنابراین شد که حسب الوصیه قبر او را مخفى دارند.و مردم را که آماده تشییع بودند برگرداندند که مراسم تشییع به بعد موکول شد.
مردم رفتند و عدهاى اندک از خاصان باقى ماندند.نیمههاى شب که چشمها خفته بودند عدهاى معدود از دوستان خالص امام علی(ع) بر حسب سفارش او جنازه را برداشتند و به محلى که امروز قبر شریف اوستبردند.
سخنان صعصعه
در مراسم دفن فرزندان امام حضور داشتند.با تاثر و اندوه بسیار او را بخاک سپردند.اما سخن این است چه کسى مرثیه دفن را بخواند؟حسنین(ع) را از نظر روحى و عاطفى آمادگى آن نبود،از صعصعه بن صوحان آن سخنور نیرومند و آن دوست با صفاى امام على(ع) خواستند که سرود مرثیه را بسراید او با حالتى تاثر انگیز دستى بر قلبش نهاد و با دستى دیگر خاک بر سرش پاشید و گفت:
اى على(ع) گوارایتباد که مولدى پاک داشتى و حلم و جهادت بزرگبود.تجارت تو بسیار سودمند گشت.تو بر آفرینندهات نازل گشتى و او تو را با خوشى و خرسندى پذیرا شد.تو در کنار پیامبر(ص) و همسایگى او جاى گرفتى و خداوند ترا در جوار خود جاى داد.از خداى مىخواهیم از تو پیروى کنیم،راه تو را ادامه دهیم و به روش تو عمل نمائیم.
اى على(ع) تو دریافتى آن چیزى را که دیگران درنیافتند و تو رسیدى به آنچه را که دیگران نرسیدند اى على، تو به همراه پیامبر(ص) جهاد کردى و براى دین خدا قیام کردى. نابسامانیها را تو اصلاح کردى و آشوبها را تو از میان بردى و اسلام بوسیله تو به نظم و سامان در آمد.
درود بر تو اى على(ع) که وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد،و راهها براى مردم روشن گشت و سنتها بوسیله تو برپاى ایستاد.
تو نداى پیامبر(ص) را جواب دادى و در این اجابتبر دیگران سبقت جستى و در دوران حیات به یارانش شتافتى و با جان خود و با تمام وجود حفظش کردى.
– تو با ذو الفقار خود پشت دشمن را شکستى و با ضربههاى شمشیرت بنیان شرک را درهم ریختى و گمراهان و گمراه کنندگان را به خون کشیدى.
اى على(ع) تو نزدیکترین مردم به پیامبر(ص) بودى و از همه یاران نسبتبه او فداکارتر و نصیبت از خیر بیشتر بود از خداى مىخواهیم ما را از اجر مصیبت تو محروم نگرداند.
به خدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر و مرگت کلید هر شرى است و قفل هر خیر. اگر مردم ترا بر مىگزیدند نعمتخدا از همه سوى بر آنان مىبارید ولى افسوس که آنها دنیا را به آخرت برگزیدند… (۸) .
در مجلس بیست امالی صدوق، از جابربن عبدالله انصاری(ره) از پیامبراسلام(ص) نقل نموده که نگارنده در این پایان این نوشته به ترجمه برخی فرمایشات پیامبراسلام(ص) اشاره می نمایم.
جابر بن عبدالله انصاری(ره) می گوید: از پیامبر اکرم شنیدم که می (ص) فرمود: علی ویژگی هایی دارد که اگر یکی از آنها به تمام مردم داده شود برایشان کافی است و آن امتیازات عبارتند از : فرمایش پیامبر(ص) درباره او:
« هر که من مولای اویم علی مولای اوست »
و « علی نسبت به من چون هارون نسبت به موسی ست»
و « علی از من است و من از علی»
و «علی نسبت به من چون جان من است اطاعت از او اطاعت از من و نافرمانی از او نافرمانی از من است»
و « جنگ با علی جنگ با خداست و سازش با علی سازش با خداست»
و « دوست علی دوست خدا و دشمن او دشمن خداست»
و « علی حجت و خلیفه خدا بر بندگان است»
و « دوستی علی نشانه ایمان و دشمنی با او نشانه کفر است»
و « حزب علی حزب خداست و حزب دشمنان او حزب شیطان است»
و «علی با حق است همان طور که حق با علی ست و این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه بر کنار حوض کوثر به من ملحق شوند»
و « علی قسمت کننده بهشت و دوزخ است»
و « هرکس از علی جدا شود از من جدا شده و هر کس از من جدا شود از خدا جدا شده است»
و « فقط شیعیان علی رستگاران روز قیامت هستند»
پىنوشتها:
۱ . عمده الطالب، ص ۶۰ .
۲ . همان
۳ . الامام على
۴ . سوره طه، آیه ۵۵
۵ . نهج البلاغه، نامه ۴۷ .
۶ . مقاتل الطالبین
۷ . کامل ابن اثیر ج ۳ ص ۱۵۸ .
۸ . بحار الانوار ج ۴۲ ص ۲۹۵ .
نویسنده: سیدجعفرعادلی«حسینی»
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت برای جهاد فرهنگی افغانستان محفوظ است و هر گونه کاپی برداری از مطالب این وبگاه با ذکر منبع بلامانع میباشد.